• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part100
#leoreza
جلوی بیمارستان نگه داشتم
رو کردم سمتش
دختری سرتق چیزی نپوشیده بود و اعصابم رو بهم زده بود
_بیداری پانیذ
چشم باز کرد نگاهی به دور ور کرد
پانیذ: برچی اومدی اینجا
اشاره ای پاش کردم
_ماشالا که چیزی نپوشیدی دارم میرم دکتر بیارم بخیه بزنیم بعد بریم
ناله ای کرد
پانیذ: بابا بعدا میزنیم چرا آدم رو تو خواب بیدار میکنی تو
اهمیتی ندادم پیاده شدم رفتم داخل بیمارستان
* * * * * * * * * * *
+کجاس ماشین تون
اشاره ای کردم با هم رفتیم درو باز کردم
نتونستم دکتر خانم پیدا کنم و بدتر گند زده بود به اعصابم
+آقا نمیشه که اینجا نور نیست من نمیتونم کامل کارم اینجا انجام بدم
_چرا جناب میشینم رو نیمکت شما کارت رو پرستار انجام بده
+آقای محترم...
_اگه انجام نمیدی لطفا بگین کس دیگه ای بیاد این کار باید اینجا انجام شه
عبوس نگام میکرد که اهمیتی ندادم با پانیذ نشستیم رو نیمکت
نور گوشی رو گرفتم تا کارش رو انجام بده
زخم رو باز کرد بعد از ضدعفونی شروع کرد به بخیه زدن
پانیذ: ایی یکم یواش میسوزه
شونش رو بغل کردم
هنوز نصف بخیه رو نزده بود که
کف دستش رو گذاشت رو پاهاش
عصبی دستش رو پس زدم
_داری چیکار میکنی تو
+دارم بخیه میزنم آسون نیست که نباید پوست جمع شه
_من میزارم شما کارت رو انجام بده فکرت جای دیگه نباشه
کلافه نفسی گرفت دستم گذاشتم رو پاهاش
ادامه داد که حواسم بود یه جا رو محکم کشید
پانیذ : اخخ چرا میکشی درد میکنه
+شرمنده داشتم گره میزدم
_از این به بعد آروم گره بزن
توجهی بهم نکرد
+هروز با بتادین ضدعفونی کن بعد چسب بزن هفته بعد هم بیا بخیه ها رو بکش
تشکری کرد که روش رو کرد رفت
_مرتیکه نچسب
پانیذ سوار ماشین شد
پانیذ: ولش کن بیا بریم دیگه
سوار ماشین شدم و حرکت کردم اهنگ آرومی گذاشتم تا فکرم بر امروز آزاد بشه
نگاهی به پانیذ کردم خوابش برده خیلی خوش خواب بود و به راحتی میخوابید
ولی من اینطور نبودم باید یک دور مرور میکردم همه چیز رو
و برام خوابیدن سخت بود
دم دمای طلوع خورشید بود که رسیدیم ویلا درو باز کردم
و از ماشین بیرون رفتم و تازه تونستم راحتر نفس بکشم
رو کاپوت ماشین زدم که بیدار شد همونطور خوش خواب بود سریع هم بیدار میشد
بدون هیچ حرفی وارد خونه شد
پانید: من خوابم میادااا سیل و طوفان هم اومد حق ندادی بیدارم کنی
سری به تاسف تکون دادم
منم رفتم خونه روی کاناپه مخصوص استراحت خوابش برده بود پتوی انداخت روش
منم روبروش که کاناپه دراز کشیدم
الان یکم خوابم میومد انگار باید از اون دور میشدم بعد
ساعد روی چشمام گذاشتم و به خواب عمیقی فرو رفتم......
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part100
#leoreza
جلوی بیمارستان نگه داشتم
رو کردم سمتش
دختری سرتق چیزی نپوشیده بود و اعصابم رو بهم زده بود
_بیداری پانیذ
چشم باز کرد نگاهی به دور ور کرد
پانیذ: برچی اومدی اینجا
اشاره ای پاش کردم
_ماشالا که چیزی نپوشیدی دارم میرم دکتر بیارم بخیه بزنیم بعد بریم
ناله ای کرد
پانیذ: بابا بعدا میزنیم چرا آدم رو تو خواب بیدار میکنی تو
اهمیتی ندادم پیاده شدم رفتم داخل بیمارستان
* * * * * * * * * * *
+کجاس ماشین تون
اشاره ای کردم با هم رفتیم درو باز کردم
نتونستم دکتر خانم پیدا کنم و بدتر گند زده بود به اعصابم
+آقا نمیشه که اینجا نور نیست من نمیتونم کامل کارم اینجا انجام بدم
_چرا جناب میشینم رو نیمکت شما کارت رو پرستار انجام بده
+آقای محترم...
_اگه انجام نمیدی لطفا بگین کس دیگه ای بیاد این کار باید اینجا انجام شه
عبوس نگام میکرد که اهمیتی ندادم با پانیذ نشستیم رو نیمکت
نور گوشی رو گرفتم تا کارش رو انجام بده
زخم رو باز کرد بعد از ضدعفونی شروع کرد به بخیه زدن
پانیذ: ایی یکم یواش میسوزه
شونش رو بغل کردم
هنوز نصف بخیه رو نزده بود که
کف دستش رو گذاشت رو پاهاش
عصبی دستش رو پس زدم
_داری چیکار میکنی تو
+دارم بخیه میزنم آسون نیست که نباید پوست جمع شه
_من میزارم شما کارت رو انجام بده فکرت جای دیگه نباشه
کلافه نفسی گرفت دستم گذاشتم رو پاهاش
ادامه داد که حواسم بود یه جا رو محکم کشید
پانیذ : اخخ چرا میکشی درد میکنه
+شرمنده داشتم گره میزدم
_از این به بعد آروم گره بزن
توجهی بهم نکرد
+هروز با بتادین ضدعفونی کن بعد چسب بزن هفته بعد هم بیا بخیه ها رو بکش
تشکری کرد که روش رو کرد رفت
_مرتیکه نچسب
پانیذ سوار ماشین شد
پانیذ: ولش کن بیا بریم دیگه
سوار ماشین شدم و حرکت کردم اهنگ آرومی گذاشتم تا فکرم بر امروز آزاد بشه
نگاهی به پانیذ کردم خوابش برده خیلی خوش خواب بود و به راحتی میخوابید
ولی من اینطور نبودم باید یک دور مرور میکردم همه چیز رو
و برام خوابیدن سخت بود
دم دمای طلوع خورشید بود که رسیدیم ویلا درو باز کردم
و از ماشین بیرون رفتم و تازه تونستم راحتر نفس بکشم
رو کاپوت ماشین زدم که بیدار شد همونطور خوش خواب بود سریع هم بیدار میشد
بدون هیچ حرفی وارد خونه شد
پانید: من خوابم میادااا سیل و طوفان هم اومد حق ندادی بیدارم کنی
سری به تاسف تکون دادم
منم رفتم خونه روی کاناپه مخصوص استراحت خوابش برده بود پتوی انداخت روش
منم روبروش که کاناپه دراز کشیدم
الان یکم خوابم میومد انگار باید از اون دور میشدم بعد
ساعد روی چشمام گذاشتم و به خواب عمیقی فرو رفتم......
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۶.۰k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.