• Wild rose cabaret •
• Wild rose cabaret •
#part99
#paniz
تو عالم هپروت خواب بودم که صدای رضا دوباره بیدارم کرد
رضا: درد نداری که ؟ اگه داری مسکن دیگه بنداز
خابالود لب زدم
_رضا گفتم که میسوزه خوبم بخواب دیگه
رضا: خوابم نمیبره
برگشتم سمتش تکیه داده بود به تخت
_بخواب بابا یکم به چیزی فک نکن خوابت میگیره
رضا: نمیتونم
کلافه نفسی گرفتم من تکیه دادم به تاج تخت
خوابم پریده بود
_چیکار کنیم خب
رضا : راه بیوفتیم بریم ویلا
چپ چپ نگاش کردم
_ ۵صبحه هاا، تو حالت خوش نیس
رضا : بریم
_باشه بریم فقط ازت خواهش میکنم تو ماشین دیگه بهم گیر نده بزار بخوابم
سریع بلند شد از خدا خواسته سمت کمد رفت
رضا: دیانا از دو روز پیش کل وسایل هات رو برده ویلا پاشو ببینم
کلافه بلند شدم که کاپشنی سمتم پرت کرد تو هوا گرفتمش
رضا: بپوش سردت نشه کفشتم اینجاس امادشو بیا پایین
و بعد خودش سویشرت پوشید
خواست درو باز کن که
_وایسا ببینم الان عمارت تاریکه با هم بریم
باشه ای گفت که سریع پوشیدم گوشیمم برداشتم
با هم اتاق بیرون رفتیم و پله ها رو طی کردیم
کم مونده بود از آخرین پله بیوفتم که
دستم و گرفت تا نیوفتم
زیر لب فقط غر میزدم
از خونه اومدیم بیرون سمت پارکینگ ماشین ها رفتیم که همشون مدل بالا بود
رفتیم کنار ماشین خودش که صدایی از ته پارکینگ اومد
ترسیده به رضا نگاه کردم که اونم متعجب من رو نگاه میکرد
_ببین هعی گفتم بخواب گوش نکردی هین فراری ها از خونه داریم میریم بیرون
رضا : هییشش دنبالم بیا
چوبی از کنار دیوار برداشت سمت جایی که صدا میومد رفتیم
قلبم داشت میومد تو دهنم و ضربان قلبم رفته بود بالا
از گوشه ی لباسش کشیدم
_بیا ولش کن شاید گربه ی چیزی بود
حرفم رو گوش نکرد و هعی جلو میرفت که بر یه ان آدمی جلو اومد
جیغ خفه ای کشیدم چون کوبیده شد رو بازوی مرده
+اخخخ آقا چیکار میکنین منم
رضا اخمی کرد و توپید بهش
رضا: اینجا چیکار میکنی نصفه شبی
مرده که از درد دستش کبود شده بود لب زد
+بخدا صداهایی اومد فک کردم دزد فکر نمیکردم شما باشین
دستم رو سینم گذاشتم تکیه دادم به دیوار
_وای ولش کن بیا بریم
رضا: باشه بریم برگشتم بریم که رو کرد به نگهبان گفت
رضا: کسی نفهمه ما اینجا بودیم فهمیدی وگرنه خودت میدونی
+چشم آقا
بازوش رو گرفتم به جلو بردمش
_بخدا امروز که قرصام رو ننداختم هر چی اکشن بود جلومون اومد اتفاق افتاد
سوار ماشین شدیم
رضا: رفتیم ویلا میندازی فکر کنم اونجا دیدم
سرم رو تکیه دادم به صندلی و چشام رو بستم عجب شبی بود هیجانی و ماجرای واسه خودمون داشتیم
رضا: چرا از زیر چیزی نپوشیدی
اخم کرده نگاش کردم
_شرمنده چمیدونستم الان میخواییم بیایم بیرون
رضا: نگاه کنه یه پیرهنم رو پوشیدی با کاپشن ..
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
#part99
#paniz
تو عالم هپروت خواب بودم که صدای رضا دوباره بیدارم کرد
رضا: درد نداری که ؟ اگه داری مسکن دیگه بنداز
خابالود لب زدم
_رضا گفتم که میسوزه خوبم بخواب دیگه
رضا: خوابم نمیبره
برگشتم سمتش تکیه داده بود به تخت
_بخواب بابا یکم به چیزی فک نکن خوابت میگیره
رضا: نمیتونم
کلافه نفسی گرفتم من تکیه دادم به تاج تخت
خوابم پریده بود
_چیکار کنیم خب
رضا : راه بیوفتیم بریم ویلا
چپ چپ نگاش کردم
_ ۵صبحه هاا، تو حالت خوش نیس
رضا : بریم
_باشه بریم فقط ازت خواهش میکنم تو ماشین دیگه بهم گیر نده بزار بخوابم
سریع بلند شد از خدا خواسته سمت کمد رفت
رضا: دیانا از دو روز پیش کل وسایل هات رو برده ویلا پاشو ببینم
کلافه بلند شدم که کاپشنی سمتم پرت کرد تو هوا گرفتمش
رضا: بپوش سردت نشه کفشتم اینجاس امادشو بیا پایین
و بعد خودش سویشرت پوشید
خواست درو باز کن که
_وایسا ببینم الان عمارت تاریکه با هم بریم
باشه ای گفت که سریع پوشیدم گوشیمم برداشتم
با هم اتاق بیرون رفتیم و پله ها رو طی کردیم
کم مونده بود از آخرین پله بیوفتم که
دستم و گرفت تا نیوفتم
زیر لب فقط غر میزدم
از خونه اومدیم بیرون سمت پارکینگ ماشین ها رفتیم که همشون مدل بالا بود
رفتیم کنار ماشین خودش که صدایی از ته پارکینگ اومد
ترسیده به رضا نگاه کردم که اونم متعجب من رو نگاه میکرد
_ببین هعی گفتم بخواب گوش نکردی هین فراری ها از خونه داریم میریم بیرون
رضا : هییشش دنبالم بیا
چوبی از کنار دیوار برداشت سمت جایی که صدا میومد رفتیم
قلبم داشت میومد تو دهنم و ضربان قلبم رفته بود بالا
از گوشه ی لباسش کشیدم
_بیا ولش کن شاید گربه ی چیزی بود
حرفم رو گوش نکرد و هعی جلو میرفت که بر یه ان آدمی جلو اومد
جیغ خفه ای کشیدم چون کوبیده شد رو بازوی مرده
+اخخخ آقا چیکار میکنین منم
رضا اخمی کرد و توپید بهش
رضا: اینجا چیکار میکنی نصفه شبی
مرده که از درد دستش کبود شده بود لب زد
+بخدا صداهایی اومد فک کردم دزد فکر نمیکردم شما باشین
دستم رو سینم گذاشتم تکیه دادم به دیوار
_وای ولش کن بیا بریم
رضا: باشه بریم برگشتم بریم که رو کرد به نگهبان گفت
رضا: کسی نفهمه ما اینجا بودیم فهمیدی وگرنه خودت میدونی
+چشم آقا
بازوش رو گرفتم به جلو بردمش
_بخدا امروز که قرصام رو ننداختم هر چی اکشن بود جلومون اومد اتفاق افتاد
سوار ماشین شدیم
رضا: رفتیم ویلا میندازی فکر کنم اونجا دیدم
سرم رو تکیه دادم به صندلی و چشام رو بستم عجب شبی بود هیجانی و ماجرای واسه خودمون داشتیم
رضا: چرا از زیر چیزی نپوشیدی
اخم کرده نگاش کردم
_شرمنده چمیدونستم الان میخواییم بیایم بیرون
رضا: نگاه کنه یه پیرهنم رو پوشیدی با کاپشن ..
#panleo
#mehrshad
#ardiya
#پانلئو
#محراشاد
#اردیا
۵.۳k
۱۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.