پارت ۴۰ : رو مبل روبه رو نشست و گفت : شمارو اینجا جمع کرد
پارت ۴۰ : رو مبل روبه رو نشست و گفت : شمارو اینجا جمع کردم که یکچیزی بگم ... امروز بعد از ظهر تو گوشیم پیام اومده بود اولش گفتم هیتره ولی بعدش اسم نایکا رو اورد و..... .
نگاهی به گوشیش کرد و خواست دوباره ادامه بده ولی حرفشو قطع کرد و عرق تو گوشیش شد .
جیهوپ و جین گفتن : نامجون چیزی شده به ما هم بگو شوگا : خب چرا ادامه نمیدی من : نامجون.... یکچیزی بگو .
همونجوری که گوشیشو نگا میکرد گفت : امشب نایکا مال من خواهد شد .
از این جمله همه ساکت شدن و به من نگا کردن . نامجون سرشو بالا اورد و اروم گفت : اون میدونه تو اینجایی .
ترس تمام وجودم و فرا گرفت ولی با زنگ در به خودم اومدم .
یکدفعه محکم دستشونو میکوبید به در .
از محکم کوبیدن به در و صدا زدن اسمم فهمیدم چند نفرن .
از جام بلند شدم و عقب میرفتم .
همه اعضا سمت همدیگه انگشت اشاره اشونو روی لباشون میزاشتن یعنی ساکت باشن .
دستی جلو دهنم اومد که در گوشم خیلی اروم گفت : منم نایکا اروم باش .
جونگ کوک بود . مچ دست چپمو گرفت و منو برد به سمت اتاقش برد .
رفتیم تو اتاق که در بالکن تو اتاقشو باز کرد و اروم گفت : باید از پشت خونه بریم بیرون من : ولی این دیوانگی محضه جونگ کوک : میدونم ولی مجبوریم .
رفتم تو بالکن کع باد سردی زد و موهامو به سمت چپ برد .
در گوش چپم گفت : نایکا خوب گوش بده میپریم رو نرده و از پله ها پایین میریم باشه ؟.
سرمو تکون دادم که گفت : خوبه اول من میرم .
رفت روی اجرهایی که بیرون زده بودن .
روی اونا رفت اون ور و پرید رو پله ها و گفت : نایکا بیا .
با ترس پای چپمو گذاشت و رفتم روی اون اجر ها که امنیتش از صد صفر بود .
رفتم جلو تر و پریدم که جونگ کوک منو گرفت .
سریع سوار ماشین شدیم و سریع سمت خونه خودم برد .
پیاده شدم و گفتم : جانگ کوک اعضاء چی اونا چیکار میکنن جانگ کوک : نترس اونا بلدن چیکار کنن .
در خونه رو باز کردم و رفتیم تو . با اون کاری که کرده بودم واقعا ترس داشتم .
یک دفعه دستی جلو دهنمو محکم گرفت و چاقویی زیر گلوم حس کردم که گفت : نزدیک بشی میمیره .
شینتای عوضی .صدای خودش بود .
داشتم تلاش میکردم دستشو بردارم . جانگ کوک نمیتونست کاری بکنه .
در گوش چپم گفت : کاش همون اول به حرفم گوش میدادی که الان اینجوری نمیشد .
اخم کردم و با تمام زورم سعی میکردم دستشو از رو دهنم بردارم .
یک ضربه محکم وسط پاش زدم که رفت عقب ولی عقب رفتنش باعث شد چاقوش روی گلوم کشیده شه و زخم بشه .
دستمو روی زخم گردنم گذاشتم . جانگ کوک سریع اومد سمتم و گفت : حالت خوبه من : م من خوبم .
زخمش عمیق نبود فقط سطحی بود .
جانگ کوک یقه شینتا رو گرفت و به دیوار کوبوندش .
چندتا کتکش زد و از خونه پرتش کرد بیرون و سمتم اومد و گفت : نایکا ببینم چه بلایی سرت اورده .
سرمو بالا اوردم و نگا کرد .
فصل ۲
نگاهی به گوشیش کرد و خواست دوباره ادامه بده ولی حرفشو قطع کرد و عرق تو گوشیش شد .
جیهوپ و جین گفتن : نامجون چیزی شده به ما هم بگو شوگا : خب چرا ادامه نمیدی من : نامجون.... یکچیزی بگو .
همونجوری که گوشیشو نگا میکرد گفت : امشب نایکا مال من خواهد شد .
از این جمله همه ساکت شدن و به من نگا کردن . نامجون سرشو بالا اورد و اروم گفت : اون میدونه تو اینجایی .
ترس تمام وجودم و فرا گرفت ولی با زنگ در به خودم اومدم .
یکدفعه محکم دستشونو میکوبید به در .
از محکم کوبیدن به در و صدا زدن اسمم فهمیدم چند نفرن .
از جام بلند شدم و عقب میرفتم .
همه اعضا سمت همدیگه انگشت اشاره اشونو روی لباشون میزاشتن یعنی ساکت باشن .
دستی جلو دهنم اومد که در گوشم خیلی اروم گفت : منم نایکا اروم باش .
جونگ کوک بود . مچ دست چپمو گرفت و منو برد به سمت اتاقش برد .
رفتیم تو اتاق که در بالکن تو اتاقشو باز کرد و اروم گفت : باید از پشت خونه بریم بیرون من : ولی این دیوانگی محضه جونگ کوک : میدونم ولی مجبوریم .
رفتم تو بالکن کع باد سردی زد و موهامو به سمت چپ برد .
در گوش چپم گفت : نایکا خوب گوش بده میپریم رو نرده و از پله ها پایین میریم باشه ؟.
سرمو تکون دادم که گفت : خوبه اول من میرم .
رفت روی اجرهایی که بیرون زده بودن .
روی اونا رفت اون ور و پرید رو پله ها و گفت : نایکا بیا .
با ترس پای چپمو گذاشت و رفتم روی اون اجر ها که امنیتش از صد صفر بود .
رفتم جلو تر و پریدم که جونگ کوک منو گرفت .
سریع سوار ماشین شدیم و سریع سمت خونه خودم برد .
پیاده شدم و گفتم : جانگ کوک اعضاء چی اونا چیکار میکنن جانگ کوک : نترس اونا بلدن چیکار کنن .
در خونه رو باز کردم و رفتیم تو . با اون کاری که کرده بودم واقعا ترس داشتم .
یک دفعه دستی جلو دهنمو محکم گرفت و چاقویی زیر گلوم حس کردم که گفت : نزدیک بشی میمیره .
شینتای عوضی .صدای خودش بود .
داشتم تلاش میکردم دستشو بردارم . جانگ کوک نمیتونست کاری بکنه .
در گوش چپم گفت : کاش همون اول به حرفم گوش میدادی که الان اینجوری نمیشد .
اخم کردم و با تمام زورم سعی میکردم دستشو از رو دهنم بردارم .
یک ضربه محکم وسط پاش زدم که رفت عقب ولی عقب رفتنش باعث شد چاقوش روی گلوم کشیده شه و زخم بشه .
دستمو روی زخم گردنم گذاشتم . جانگ کوک سریع اومد سمتم و گفت : حالت خوبه من : م من خوبم .
زخمش عمیق نبود فقط سطحی بود .
جانگ کوک یقه شینتا رو گرفت و به دیوار کوبوندش .
چندتا کتکش زد و از خونه پرتش کرد بیرون و سمتم اومد و گفت : نایکا ببینم چه بلایی سرت اورده .
سرمو بالا اوردم و نگا کرد .
فصل ۲
۶۴.۴k
۱۱ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳۸۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.