فریب کار p7
قدم های آهسته ای بر میدارد
در خانه را باز می کند که لیوبو با چهره ای سوالی جلو می آید
"خب؟ از خوشحالی جیغ بکشم؟ یا برم پیاز ببارم با هم پوست بگیریم گریه کنیم؟" Liobo
لبخند خسته ای میزند
"استخدام شدم" jk
دستان مردانه اش را به هم می کوبد و همانند کودکی ۴ ساله خوشحالی می کند
"این خیلی عالیه،حالا چطور بود پسره چه شکلی بود چه شرایطی داشت چی ازت پرسید؟" Liobo
روی مبل لش می کند
"یه دقیقه نفس بگیر الان بهت میگم" jk
لیوبو هم کنار جانگکوک روی مبل مینشیند
"خب؟" Liobo
"ازم پرسید چه مهارت هایی بلدم و هدفم از زندگی چیه و آخرین سؤالش این بود که حاضرم واسش بمیرم یانه
شرایطش هم گفت اگه بخوام از جون عزیزانم مراقبت کنم نباید ببینمشون یا باهاشون در تماس باشم و همیشه باید پیشش بمونم و چهره اش..." jk
لحظه ای چهره اش از ذهن جانگکوک عبور کرد و باعث شد زیر لب زمزمه کند:
"برای پسر بودن زیادی زیبا بود!" jk
لیوبو با شیطنت نگاهش میکند
"کلک عاشق شدی؟" Liobo
"مسخره بازی کافیه لیوبو،من به این شغل شک دارم!" jk
جدی میشود
"اگه بخاطر سوالایی که ازت پرسیده شک کردی بهت پیشنهاد میکنم همین جا تمومش کنی
اون پسر با نگاه کردن بهت میتونه حرفت رو بفهمه بخاطر همین ازت این سوالا رو پرسیده چون میخواسته مطمئن بشه که آدم خوبی هستی " Liobo
"تو از کجا میدونی؟" jk
شانه بالا انداخت
"آسونه، الکی که به اینجا نرسیدن باهوشند که آدمای اطرافشون رو میشناسن " Liobo
_مسیر جدبد زندگی جئون_*۶ صبح*
دوش میگیرد،لباس می پوشد و تا عمارت پیاده قدم بر میدارد
در های بزرگ مقابلش باز میشود
قبل از آنکه وارد عمارت شود زیر لب زمزمه میکند:
"امیدوارم اونجوری که فکرش رو میکنم سخت نباشه!" jk
مردی با کت و شلوار مشکی جلو می آید
"آقای جئون ارباب دستور دادند به سالن اصلی برید"
سر تکان میدهد و وارد سالن میشود
میز ۲۴ نفره ای که از تمیزی برق میزند توجه انسان را جلب میکند
جی هوان در حالی که مشغول خوردن صبحانه با لباس های راحتیست بدون کوچکترین نگاه به جئون میگوید:
"بشین،پیش خدمت براش صبحونه بیار" ji hwan
"ممنون اما من..."jk
در خانه را باز می کند که لیوبو با چهره ای سوالی جلو می آید
"خب؟ از خوشحالی جیغ بکشم؟ یا برم پیاز ببارم با هم پوست بگیریم گریه کنیم؟" Liobo
لبخند خسته ای میزند
"استخدام شدم" jk
دستان مردانه اش را به هم می کوبد و همانند کودکی ۴ ساله خوشحالی می کند
"این خیلی عالیه،حالا چطور بود پسره چه شکلی بود چه شرایطی داشت چی ازت پرسید؟" Liobo
روی مبل لش می کند
"یه دقیقه نفس بگیر الان بهت میگم" jk
لیوبو هم کنار جانگکوک روی مبل مینشیند
"خب؟" Liobo
"ازم پرسید چه مهارت هایی بلدم و هدفم از زندگی چیه و آخرین سؤالش این بود که حاضرم واسش بمیرم یانه
شرایطش هم گفت اگه بخوام از جون عزیزانم مراقبت کنم نباید ببینمشون یا باهاشون در تماس باشم و همیشه باید پیشش بمونم و چهره اش..." jk
لحظه ای چهره اش از ذهن جانگکوک عبور کرد و باعث شد زیر لب زمزمه کند:
"برای پسر بودن زیادی زیبا بود!" jk
لیوبو با شیطنت نگاهش میکند
"کلک عاشق شدی؟" Liobo
"مسخره بازی کافیه لیوبو،من به این شغل شک دارم!" jk
جدی میشود
"اگه بخاطر سوالایی که ازت پرسیده شک کردی بهت پیشنهاد میکنم همین جا تمومش کنی
اون پسر با نگاه کردن بهت میتونه حرفت رو بفهمه بخاطر همین ازت این سوالا رو پرسیده چون میخواسته مطمئن بشه که آدم خوبی هستی " Liobo
"تو از کجا میدونی؟" jk
شانه بالا انداخت
"آسونه، الکی که به اینجا نرسیدن باهوشند که آدمای اطرافشون رو میشناسن " Liobo
_مسیر جدبد زندگی جئون_*۶ صبح*
دوش میگیرد،لباس می پوشد و تا عمارت پیاده قدم بر میدارد
در های بزرگ مقابلش باز میشود
قبل از آنکه وارد عمارت شود زیر لب زمزمه میکند:
"امیدوارم اونجوری که فکرش رو میکنم سخت نباشه!" jk
مردی با کت و شلوار مشکی جلو می آید
"آقای جئون ارباب دستور دادند به سالن اصلی برید"
سر تکان میدهد و وارد سالن میشود
میز ۲۴ نفره ای که از تمیزی برق میزند توجه انسان را جلب میکند
جی هوان در حالی که مشغول خوردن صبحانه با لباس های راحتیست بدون کوچکترین نگاه به جئون میگوید:
"بشین،پیش خدمت براش صبحونه بیار" ji hwan
"ممنون اما من..."jk
۲.۶k
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.