نفرتی که تبدیل به عشق شد
نفرتی که تبدیل به عشق شد
P35
_برات ..بس ....نبود ؟
(ویو ا.ت)
منظورش چی بود ؟
لباش رو روی لبام گذاشت و مک میزد بدنم ور بیشتر به خودش فشار میداد و بیشتر مک میزد
بعد از چند مین جدا شد و به صورتم نگاه کرد
دستش رو به روی سرم کشید و برد زیر چونم
دستش رو به گردنم گرفت
_تا به حال دختری به زیبایی تو ندیده بودم تو .... تو با بقیه فرق داری
+منم اربابی به زیبایی تو ندیده بودم (زیر لب)
_چی؟(تعجب زیاد)
+هیچی
بعد از هیچی گفتنم لبخند ریزی زد و منو از رو پاهاش بلند کرد
_امروز میریم خونه پدر و مادرم
+چ..چی؟
_بعد از ظهر لباسات رو میارم تا بپوشی میدونم سخته برات ولی مجبوریم بریم
+چ..چشم
_بهتره بری استراحت کنی
براید بغلم کرد و بردم توی اتاقم روی تخت گذاشتم و رفت
P35
_برات ..بس ....نبود ؟
(ویو ا.ت)
منظورش چی بود ؟
لباش رو روی لبام گذاشت و مک میزد بدنم ور بیشتر به خودش فشار میداد و بیشتر مک میزد
بعد از چند مین جدا شد و به صورتم نگاه کرد
دستش رو به روی سرم کشید و برد زیر چونم
دستش رو به گردنم گرفت
_تا به حال دختری به زیبایی تو ندیده بودم تو .... تو با بقیه فرق داری
+منم اربابی به زیبایی تو ندیده بودم (زیر لب)
_چی؟(تعجب زیاد)
+هیچی
بعد از هیچی گفتنم لبخند ریزی زد و منو از رو پاهاش بلند کرد
_امروز میریم خونه پدر و مادرم
+چ..چی؟
_بعد از ظهر لباسات رو میارم تا بپوشی میدونم سخته برات ولی مجبوریم بریم
+چ..چشم
_بهتره بری استراحت کنی
براید بغلم کرد و بردم توی اتاقم روی تخت گذاشتم و رفت
۱۳.۹k
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.