فیک: تاته مائه
فیک: تاتهمائه
[(تاته مائه tatemae=به معنی تضاد بین احساسات و خواسته های واقعی)]
جانگ ا.ت دختری ۲۵ ساله دکتر شخصیه گروه گانگستر قاتلان
[(گانگستر یا گَنگِستِر Gangster=به یک خلافکار عضو یک باند خلافکاران گفته میشود)]
جئونجونگکوک پسری ۲۷ ساله رئیس گروه گانگستر به اسم قاتلان که به این پسر لقب الماس سیاه رو دادن
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
توی بیشتر داستانا از عشق گفتن و همه چیزو عشق دونستن 'میگن که عشق کل زندگیه و زندگی بدون عشق معنی نمیده'
خب درسته
بدون عشق، زندگی معنی نمیده، ولی فقط عشق نیست که زندگی رو معنی دار میکنه
این همه چیز توی دنیا وجود داره که همه یکی از اونها رو عشق میدونن
ولی بدون عشق هم میشه زندگی کرد
زندگی قشنگه
ولی بستگی به دید تو داره
تو میتونی زندگی خودتو درست کنی فقط با طرز فکرت
با طرز نگاهت
و با طرز عشقت
عشق فقط آدم نیست
بلکه میتونه هر چیز باشه
همهی آدما عاشق یه چیزیاَند که براشون مهمه
یه واژه هست به اسم آتاراکسی، به معنی آرامش داشتن از لحاظ روحی و روانی
وقتی به معنی عمیق این وازه دقت کنی خیلی قشنگه
وقتی عاشق میشی نباید آرامش روحی و روانی از دست بدی
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
《 آگوست ۲۰۲۰ 》
ویو ا.ت
مدت زیادیه که دنبال کارم ولی برام پیدا نمیشه
خواستم برم بیمارستان کار کنم، رفتمم ولی از رفتن به اونجا پشیمون شدم
*بیمارستان*
ویو ا.ت
تونستم بلخره توی بیمارستان کار کنم
به عنوان پزشک کار آموز کارمو شروع میکنم
توی انبار بودم
داشتم داروهای که بهم گفتن رو پیدا میکردم که در انبار باز شد
بهش اهمیت ندادم و به پیدا کردن دارو ها ادامه دادم
حضور کسی رو پشت سرم حس کردم، خواستم محل ندم که دستی روی شونم گذاشته شد
برگشتم دکتر بخش رو دیدم
[(دکتر بخش مَردی ۴۶ ساله متاهل)]
" اوح سلام آقای دکتر بامن کاری دارید؟ "a.t
بدون اینکه جوابمو بده دستش رو پشت کمرم گذاشت و منو به خودش چَسبوند
" هی چیکار میکنی؟ "a.t
دستش رو روی باسنم گذاشت صورتشو داشت بهم نزدیکمیکرد
متوجه خواستش شدم
دستم رو مشت کردم و توی صورتش زدم
افتاد روی زمین
سریع از انبار بیرون امدم
توی بخش پذیرش کنار پرستار ها بودم که دکتر بخش امد پیشم
دکتر بخش: بیا اتاقم
آب دهنمو قورت دادم و رفتن اتاقش
" بله؟ "a.t
دکتر بخش: چرا با مشت زدی توی صورتم؟
" فکر نمیکنید اون لحظه زیادی بهم نزدیک شدید؟ "a.t
دکتر بخش: خب که چی؟
" خب که چی؟ "a.t
دکتربخش: رزومه کاریت دست منه اگه چیزی که میخوای روب هم ندی نمیزارم هیججا کار کنی
"ترجیح میدم بیکار باشم تا زیر دست تو عوضی باشم "a.t
دکتربخش: توی عوضی(داد)
بدون توجه به حرفاش از اونجا بیرون آمدم
رزومه کاریم رو گرفتم و از اون بیمارستان دور شدم
[(اگه فکر میکنید فیک قشنگیه بگید تا بنویسم]
[(تاته مائه tatemae=به معنی تضاد بین احساسات و خواسته های واقعی)]
جانگ ا.ت دختری ۲۵ ساله دکتر شخصیه گروه گانگستر قاتلان
[(گانگستر یا گَنگِستِر Gangster=به یک خلافکار عضو یک باند خلافکاران گفته میشود)]
جئونجونگکوک پسری ۲۷ ساله رئیس گروه گانگستر به اسم قاتلان که به این پسر لقب الماس سیاه رو دادن
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
توی بیشتر داستانا از عشق گفتن و همه چیزو عشق دونستن 'میگن که عشق کل زندگیه و زندگی بدون عشق معنی نمیده'
خب درسته
بدون عشق، زندگی معنی نمیده، ولی فقط عشق نیست که زندگی رو معنی دار میکنه
این همه چیز توی دنیا وجود داره که همه یکی از اونها رو عشق میدونن
ولی بدون عشق هم میشه زندگی کرد
زندگی قشنگه
ولی بستگی به دید تو داره
تو میتونی زندگی خودتو درست کنی فقط با طرز فکرت
با طرز نگاهت
و با طرز عشقت
عشق فقط آدم نیست
بلکه میتونه هر چیز باشه
همهی آدما عاشق یه چیزیاَند که براشون مهمه
یه واژه هست به اسم آتاراکسی، به معنی آرامش داشتن از لحاظ روحی و روانی
وقتی به معنی عمیق این وازه دقت کنی خیلی قشنگه
وقتی عاشق میشی نباید آرامش روحی و روانی از دست بدی
╞╟╚╔╩╦ ╠═ ╬╧╨╤
《 آگوست ۲۰۲۰ 》
ویو ا.ت
مدت زیادیه که دنبال کارم ولی برام پیدا نمیشه
خواستم برم بیمارستان کار کنم، رفتمم ولی از رفتن به اونجا پشیمون شدم
*بیمارستان*
ویو ا.ت
تونستم بلخره توی بیمارستان کار کنم
به عنوان پزشک کار آموز کارمو شروع میکنم
توی انبار بودم
داشتم داروهای که بهم گفتن رو پیدا میکردم که در انبار باز شد
بهش اهمیت ندادم و به پیدا کردن دارو ها ادامه دادم
حضور کسی رو پشت سرم حس کردم، خواستم محل ندم که دستی روی شونم گذاشته شد
برگشتم دکتر بخش رو دیدم
[(دکتر بخش مَردی ۴۶ ساله متاهل)]
" اوح سلام آقای دکتر بامن کاری دارید؟ "a.t
بدون اینکه جوابمو بده دستش رو پشت کمرم گذاشت و منو به خودش چَسبوند
" هی چیکار میکنی؟ "a.t
دستش رو روی باسنم گذاشت صورتشو داشت بهم نزدیکمیکرد
متوجه خواستش شدم
دستم رو مشت کردم و توی صورتش زدم
افتاد روی زمین
سریع از انبار بیرون امدم
توی بخش پذیرش کنار پرستار ها بودم که دکتر بخش امد پیشم
دکتر بخش: بیا اتاقم
آب دهنمو قورت دادم و رفتن اتاقش
" بله؟ "a.t
دکتر بخش: چرا با مشت زدی توی صورتم؟
" فکر نمیکنید اون لحظه زیادی بهم نزدیک شدید؟ "a.t
دکتر بخش: خب که چی؟
" خب که چی؟ "a.t
دکتربخش: رزومه کاریت دست منه اگه چیزی که میخوای روب هم ندی نمیزارم هیججا کار کنی
"ترجیح میدم بیکار باشم تا زیر دست تو عوضی باشم "a.t
دکتربخش: توی عوضی(داد)
بدون توجه به حرفاش از اونجا بیرون آمدم
رزومه کاریم رو گرفتم و از اون بیمارستان دور شدم
[(اگه فکر میکنید فیک قشنگیه بگید تا بنویسم]
۱۱.۵k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.