پرنس کیم
پرنس کیم
پارت بیست و دوم
____
ویو ا.ت
با چیزی که دیدم میخواستم شاخ در بیارم از تعجب تتو روی گردن جیهوپ که به خاطر مو های بلندش پوشیده شده بود با کنار رفتن موهاش نمایان شد تتو ماهی که سمت چپ گردنش بود ...این تتو فقط برای خاندان ....برای خاندان امپراطور فعلی هست ی،یعنی
+تو ، تو پسر اول امپراطوری ؟!
هیچی نگفت و به کارش که با بتادین زخم جیمین رو تمیز میکرد ادامه داد
+گفتم تو پسر اول امپراطوریی (داد)
برگشت نگاهی بهم کرد
&آره ...من پسر اول امپراطور بودم
+ اما ...اما چجوری تو که ...آیشش
از اتاق اومد بیرون
یونگی@: پس بالاخره فهمیدی !
+تو کی هستی ؟!
@من ؟!...مین یونگی ...فرمانده محافظان گارد سلطنتی قبلی کره هستم
+ت،تو ...تو همونی هستی که تو پادگان اوایلی که بودم حرف میزدن ...شوگا درسته ؟!
@اره مین شوگا هم بهم میگن
+میشه تو برام تعریف کنی ...من ،من گیج شدم ...پرنس کیم، جیهوپ رو میشناسه ؟! ...اگر میشناسه چرا دنبالش نگشت ؟! چرا...
@دنبالش گشت ...خیلی هم دنبال جیهوپ گشت ...
+پس چرا...
@اگر جیهوپ رو پیدا میکرد امپراطور تهیونگ رو میکشت ...جیهوپ چند بار ممکن بود تهیونگ ببینتش اما ...خیلی تلاش کرد که پیداش نکنه ...
جیهوپ اومد بیرون از اتاق که ا.ت سمت جیهوپ برگشت
+جانگ هوسوک ...من فرمانده محافظان گارد سلطنتی قول میدم شما رو به قصر برگردونم و تمام اتهامات رو درباره شما برطرف کنم
&ا.ت ... نیازی نیست ...نمیخوام اتفاقی برای تهیونگ بیافته
+اما...
&یونگی بیا بریم
با یونگی رفتند نشستم دور آتیش
ویو تهیونگ
سمت جنگل حرکت کرده بودیم که بعد از یک ساعت رسیدیم به یه پایگاه
_حواست باشه کوک
کوک:جین هیونگ آروم حرکت کن
سمت پایگاه حرکت کردند و مخفیانه وارد شدن
جین:اون ،اون ا.ت نیست ؟!
_ا.ت !
سمت ا.ت حرکت کردند تهیونگ سریع دوید که جلوش یه سرباز ظاهر شد
¶ اینجا چیکار میکنید؟! ....کی هستید ؟!
_برو کنار
¶گفتم کی هستید (داد)
_برو کنارر( داد)
با دادی که زد سرباز رو هل داد و سمت ا.ت دوید
_ا.تتت
ویو ا.ت
با صدای آشنایی که شنیدم برگشتم که نو بغل گرمی فرو رفتم
این عطر آشنا ...
+ت،تهیونگ
_عزیزم ...ا.ت ....چرا رفتی ها ؟؟ خیلی دلم برات تنگ شده بود ...خیلی دلم برای بغل کردنات تنگ شده بود ....دلم میخواست یک بار دیگه خنده هات رو ببینم میخواستم یکبار دیگه صدای خنده هات رو بشنوم و بعد بمیرم ...چرا رفتی ؟! (بغض)
+ ببخشید تهیونگا ...میدونم عذر خواهی من این یک سال رو جبران نمیکنه ولی ....ببخشید
از تو بغلش در اومد سرباز ها همه دورش آماده برای حمله بودن
سرش رو سمت گوش ا.ت برد
_میخوام ببوسمت
+نه ...اینجا ...
هنوز حرفش تمام نشده بود که ل،ب های داغ تهیونگ روی لب های ا.ت قرار گرفت
بعد از دو مین جدا شد
با صدایی که شنید برگشت
&تو کی هستی ؟!
که...
نظر یادت نره رفیق !!
پارت بیست و دوم
____
ویو ا.ت
با چیزی که دیدم میخواستم شاخ در بیارم از تعجب تتو روی گردن جیهوپ که به خاطر مو های بلندش پوشیده شده بود با کنار رفتن موهاش نمایان شد تتو ماهی که سمت چپ گردنش بود ...این تتو فقط برای خاندان ....برای خاندان امپراطور فعلی هست ی،یعنی
+تو ، تو پسر اول امپراطوری ؟!
هیچی نگفت و به کارش که با بتادین زخم جیمین رو تمیز میکرد ادامه داد
+گفتم تو پسر اول امپراطوریی (داد)
برگشت نگاهی بهم کرد
&آره ...من پسر اول امپراطور بودم
+ اما ...اما چجوری تو که ...آیشش
از اتاق اومد بیرون
یونگی@: پس بالاخره فهمیدی !
+تو کی هستی ؟!
@من ؟!...مین یونگی ...فرمانده محافظان گارد سلطنتی قبلی کره هستم
+ت،تو ...تو همونی هستی که تو پادگان اوایلی که بودم حرف میزدن ...شوگا درسته ؟!
@اره مین شوگا هم بهم میگن
+میشه تو برام تعریف کنی ...من ،من گیج شدم ...پرنس کیم، جیهوپ رو میشناسه ؟! ...اگر میشناسه چرا دنبالش نگشت ؟! چرا...
@دنبالش گشت ...خیلی هم دنبال جیهوپ گشت ...
+پس چرا...
@اگر جیهوپ رو پیدا میکرد امپراطور تهیونگ رو میکشت ...جیهوپ چند بار ممکن بود تهیونگ ببینتش اما ...خیلی تلاش کرد که پیداش نکنه ...
جیهوپ اومد بیرون از اتاق که ا.ت سمت جیهوپ برگشت
+جانگ هوسوک ...من فرمانده محافظان گارد سلطنتی قول میدم شما رو به قصر برگردونم و تمام اتهامات رو درباره شما برطرف کنم
&ا.ت ... نیازی نیست ...نمیخوام اتفاقی برای تهیونگ بیافته
+اما...
&یونگی بیا بریم
با یونگی رفتند نشستم دور آتیش
ویو تهیونگ
سمت جنگل حرکت کرده بودیم که بعد از یک ساعت رسیدیم به یه پایگاه
_حواست باشه کوک
کوک:جین هیونگ آروم حرکت کن
سمت پایگاه حرکت کردند و مخفیانه وارد شدن
جین:اون ،اون ا.ت نیست ؟!
_ا.ت !
سمت ا.ت حرکت کردند تهیونگ سریع دوید که جلوش یه سرباز ظاهر شد
¶ اینجا چیکار میکنید؟! ....کی هستید ؟!
_برو کنار
¶گفتم کی هستید (داد)
_برو کنارر( داد)
با دادی که زد سرباز رو هل داد و سمت ا.ت دوید
_ا.تتت
ویو ا.ت
با صدای آشنایی که شنیدم برگشتم که نو بغل گرمی فرو رفتم
این عطر آشنا ...
+ت،تهیونگ
_عزیزم ...ا.ت ....چرا رفتی ها ؟؟ خیلی دلم برات تنگ شده بود ...خیلی دلم برای بغل کردنات تنگ شده بود ....دلم میخواست یک بار دیگه خنده هات رو ببینم میخواستم یکبار دیگه صدای خنده هات رو بشنوم و بعد بمیرم ...چرا رفتی ؟! (بغض)
+ ببخشید تهیونگا ...میدونم عذر خواهی من این یک سال رو جبران نمیکنه ولی ....ببخشید
از تو بغلش در اومد سرباز ها همه دورش آماده برای حمله بودن
سرش رو سمت گوش ا.ت برد
_میخوام ببوسمت
+نه ...اینجا ...
هنوز حرفش تمام نشده بود که ل،ب های داغ تهیونگ روی لب های ا.ت قرار گرفت
بعد از دو مین جدا شد
با صدایی که شنید برگشت
&تو کی هستی ؟!
که...
نظر یادت نره رفیق !!
۸.۷k
۰۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.