فیک مربی بوکس من
فیک مربی بوکس من
پارت35
جونگکوک بیا فیلم ببینیم
_باشه
+فیلمو گذاشتم و پلی کردم بازیگر مرد مورد علاقم هم تو سریال بود...
+وای چقدر این مرد جذابه
_اخم کردن و عصبی شدن
+یهو چشمم به کوک افتاد که قرمز شده بود داشت زبونشو تو لوپش فرو میکنه فهمیدم عصبیه فیلم و نگه داشتم بلند شدم سر جام نشستم چون رو پای کوک خوابیده بودم....
+کوک اتفاقی افتاده؟
_....
+جونگکوک
_.....
+ما اینجا یه خرگوش کوچولوی حسود و داریم
_.....
+کوک منو نگاه کن
_بله جدی
+لپشو کوتاه بوسیدم...
_.....
+باشه اصلا نبخش... کنترول و انداختم رو کاناپه و شدم رفتم بیرون از خونه یه تاب کنار کلبه بود رفتم روش نشستم چشمام و بستم تا شاید یکم این دل درد وحشتناک کمتر بشه موهام تو هوا داشت انگار میرقصید که صدای پا اومد فهمیدم کوکه اهمیت ندادم (ادمین: حالا اگه ما بودیم)
که احساس کردم دستم و یکی گرفته که چشمام و باز کردم دیدم کوکه
_واقعا ناز داریا
+...
_عشقم
+...
_قلبم
+بله با حالتی که انگار درد دارم
_دلت درد میکنه؟
+مگه مهمه
_دیگه این حرفو نشنوما
+یهو زیر دلم که تیری کشید که اشک تو چشمام جمع شد
_ات خوبی
+نه
_بزار الان حلش میکنم
+براید استاید بغلم کرد و بر تو کلبه و گزاشت رو تخت پتو و روم کشید گفت
_یه لحظه اینجا بخواب الان میام
+از اتاق رفت بیرون.... بعد از پنج دقیقه اومد تو اتاق یه قرص با یه لیوان اب تو دستش اومد سمتم گفت
_بیا اینو بخور حال بهتر میشه
+اروم بلند شدم قرصو خوردم و دوباره روی تخت ولو شدم
پارت35
جونگکوک بیا فیلم ببینیم
_باشه
+فیلمو گذاشتم و پلی کردم بازیگر مرد مورد علاقم هم تو سریال بود...
+وای چقدر این مرد جذابه
_اخم کردن و عصبی شدن
+یهو چشمم به کوک افتاد که قرمز شده بود داشت زبونشو تو لوپش فرو میکنه فهمیدم عصبیه فیلم و نگه داشتم بلند شدم سر جام نشستم چون رو پای کوک خوابیده بودم....
+کوک اتفاقی افتاده؟
_....
+جونگکوک
_.....
+ما اینجا یه خرگوش کوچولوی حسود و داریم
_.....
+کوک منو نگاه کن
_بله جدی
+لپشو کوتاه بوسیدم...
_.....
+باشه اصلا نبخش... کنترول و انداختم رو کاناپه و شدم رفتم بیرون از خونه یه تاب کنار کلبه بود رفتم روش نشستم چشمام و بستم تا شاید یکم این دل درد وحشتناک کمتر بشه موهام تو هوا داشت انگار میرقصید که صدای پا اومد فهمیدم کوکه اهمیت ندادم (ادمین: حالا اگه ما بودیم)
که احساس کردم دستم و یکی گرفته که چشمام و باز کردم دیدم کوکه
_واقعا ناز داریا
+...
_عشقم
+...
_قلبم
+بله با حالتی که انگار درد دارم
_دلت درد میکنه؟
+مگه مهمه
_دیگه این حرفو نشنوما
+یهو زیر دلم که تیری کشید که اشک تو چشمام جمع شد
_ات خوبی
+نه
_بزار الان حلش میکنم
+براید استاید بغلم کرد و بر تو کلبه و گزاشت رو تخت پتو و روم کشید گفت
_یه لحظه اینجا بخواب الان میام
+از اتاق رفت بیرون.... بعد از پنج دقیقه اومد تو اتاق یه قرص با یه لیوان اب تو دستش اومد سمتم گفت
_بیا اینو بخور حال بهتر میشه
+اروم بلند شدم قرصو خوردم و دوباره روی تخت ولو شدم
۲۵.۵k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.