redmoon
#redmoon
#part7
دخترک به همراه خدمتکار به سمت اتاق اون مرد رفت حتی اسمشم نمیدونست و میخواد باهاش ازدواج کنه در اتاق کار اون مرد رو زد که با صدایه بمش اجازه داد بره داخل با وارد شدن به اون اتاق عطر تلخ و مردونه ای زد زیر دماغش با دیدن مرد لحظه حس کرد ضربان قلبش رفته بالا مرد با لباس مشکی که دوتا از دکمه هاش باز بود طوری که خطش پیدا بود پشت میز کارش نشسته بود و عینک طبی رویه چشاش بود و سرش رو برگش بود که با صدایه مرد به خودش اومد
#کوک: دید زدنت تموم شد بگو
#رائون: چی؟من اصلا دید نمیزدم فقط همیشه فکر میکردم خوناشاما خیلی پیر و بیریخت باشن
کوک سرشو بالا آورد مثل اینکه بهش برخورده باشه
#کوک: حالا که فهمیدی خیلی کراشم
#رائون: خودشیفته(تو دلش)کارتو بگو
کوک از جاش بلند با دیدن استایل رائون آب دهنش رو قورت داد تاحالا دخترایه زیادی دید که خیلی زیبان ولی این حتی اندامش هم زیباست پوست سفیدش با لباس مشکیش تضاد زیبایی داشت افکارش رو کنار زد و دوباره حالت سردی به خودش گرفت انگوشتش رو با حالتی که بره سمت میزش تکون داد دخترک دامنشو درست کرد و کنار میز پسرک وایساد پسرک ویبش رو تو دهنش گذاشت در کشویه میزش رو باز کرد یه برگه با یه خودکار رو میز جلو دخترک گذاشت
#کوک: برشدار بخونش تمام قوانین اونجا نوشته شده و بعد امضا تو رسما همسر من میشی کوچولو
#رائون: بعد این که امضا کردم قول میدی مادرمو خوب کنی
پسرک کمی فکر کرد و بعد در جوابش گفت
#کوک: باشه قول میدم
دخترک به کاغذ نگاه کرد ولی یکیش حسابی رو مخش بود
#رائون: یعنی چی که باید تویه اتاق بخوابیم
#کوک: زن و شوهرا باهم میخوابن دیگه نکنه میخوای جدا از شوهرت بخوابی
دخترک پوفی از سر کلافگی کشید و در آخر برگه رو امضا کرد و کشیدش سمت کوک
#رائون: امم حالا که زن و شوهر شدیم من باید چی صدات کنم؟
#کوک: هوم اسمم جئون جونگ کوکه ولی من اسم تو رو نمیدونم
#رائون: رائون مین رائون
کوک یکم فکر کرد این اسم براش خیلی آشناست فامیلیش و....
#رائون: اما منم یه شرطی دارم
کوک قهقه ای بخاطر این حرف دخترک زد
#کوک: تو کمرت اندازه بازوم هم نمیشه میخوای واس من شرط بزاری
اینم از چند پارت تقدیم نگاهتون
#part7
دخترک به همراه خدمتکار به سمت اتاق اون مرد رفت حتی اسمشم نمیدونست و میخواد باهاش ازدواج کنه در اتاق کار اون مرد رو زد که با صدایه بمش اجازه داد بره داخل با وارد شدن به اون اتاق عطر تلخ و مردونه ای زد زیر دماغش با دیدن مرد لحظه حس کرد ضربان قلبش رفته بالا مرد با لباس مشکی که دوتا از دکمه هاش باز بود طوری که خطش پیدا بود پشت میز کارش نشسته بود و عینک طبی رویه چشاش بود و سرش رو برگش بود که با صدایه مرد به خودش اومد
#کوک: دید زدنت تموم شد بگو
#رائون: چی؟من اصلا دید نمیزدم فقط همیشه فکر میکردم خوناشاما خیلی پیر و بیریخت باشن
کوک سرشو بالا آورد مثل اینکه بهش برخورده باشه
#کوک: حالا که فهمیدی خیلی کراشم
#رائون: خودشیفته(تو دلش)کارتو بگو
کوک از جاش بلند با دیدن استایل رائون آب دهنش رو قورت داد تاحالا دخترایه زیادی دید که خیلی زیبان ولی این حتی اندامش هم زیباست پوست سفیدش با لباس مشکیش تضاد زیبایی داشت افکارش رو کنار زد و دوباره حالت سردی به خودش گرفت انگوشتش رو با حالتی که بره سمت میزش تکون داد دخترک دامنشو درست کرد و کنار میز پسرک وایساد پسرک ویبش رو تو دهنش گذاشت در کشویه میزش رو باز کرد یه برگه با یه خودکار رو میز جلو دخترک گذاشت
#کوک: برشدار بخونش تمام قوانین اونجا نوشته شده و بعد امضا تو رسما همسر من میشی کوچولو
#رائون: بعد این که امضا کردم قول میدی مادرمو خوب کنی
پسرک کمی فکر کرد و بعد در جوابش گفت
#کوک: باشه قول میدم
دخترک به کاغذ نگاه کرد ولی یکیش حسابی رو مخش بود
#رائون: یعنی چی که باید تویه اتاق بخوابیم
#کوک: زن و شوهرا باهم میخوابن دیگه نکنه میخوای جدا از شوهرت بخوابی
دخترک پوفی از سر کلافگی کشید و در آخر برگه رو امضا کرد و کشیدش سمت کوک
#رائون: امم حالا که زن و شوهر شدیم من باید چی صدات کنم؟
#کوک: هوم اسمم جئون جونگ کوکه ولی من اسم تو رو نمیدونم
#رائون: رائون مین رائون
کوک یکم فکر کرد این اسم براش خیلی آشناست فامیلیش و....
#رائون: اما منم یه شرطی دارم
کوک قهقه ای بخاطر این حرف دخترک زد
#کوک: تو کمرت اندازه بازوم هم نمیشه میخوای واس من شرط بزاری
اینم از چند پارت تقدیم نگاهتون
۱۴.۱k
۲۷ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.