رمان زیبا تر از الماس
رمان زیبا تر از الماس
پارت ۳۳
ارسلان: لبخندی بهش زدم
دیانا: رفتم پایین وسیله هارو جمع کردم و
براش یه مسکن و آب بردم گذاشتم رو میش
یه تیشرت براش اوردم تنش کردم قرص و
خورد بهم یه لبخند معنا داری زد بعد چشاش
و بست
پارت ۳۳
ارسلان: لبخندی بهش زدم
دیانا: رفتم پایین وسیله هارو جمع کردم و
براش یه مسکن و آب بردم گذاشتم رو میش
یه تیشرت براش اوردم تنش کردم قرص و
خورد بهم یه لبخند معنا داری زد بعد چشاش
و بست
- ۵.۰k
- ۱۱ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط