🌕ماه من🌕
🌕ماه من🌕
پارت ۲۰
تهیونگ: ات م..من
ات: من چی هااا(داد)
تهیونگ: من مجبور بودم که اینکارو کنم ات(اروم)
ات: برای این حداقل اون دنیا هم مجبور بودی که بیای اینجا (بغض)
هانا: برای عشقش اومده بود باید ازتو اجازه بگیره
ات: (نیش خند)
یکدفعه ات حمله ور شد سمت هانا موهاشو میکشتیت
هانا: ولم کن دختره هر.زه
ات: میبندی یا ببندم
کوک: ات تروخدا ولش کن بدبختو کشتی ات
ته: ات ولش کن دیگه
ات بدون توجه به حرف هاشون موی هانا رو میکشید که ته رفت از بازوش کشید طرف خودش
ته: ولش کن دیگه(داد)
ات: انقدر برات مهمه که بخاطر اون سر من داد میزنی (بغض) (دسته ته رو پس زد)
ته: نه عزیزم اینجوری ن... ات اتتت داری کجا میرییی واستاااا
ات با سرعت به بیرون میرفت که ته هم دنبالش رفت
ات: داشت از پله ها میرفت پایین که ته ات رو گرفت به دیوار چسبوندش
ته: مگه نمیگم واستا
ات: واستم که چی باشه ها تورو یا اون اون دختره هر.زه رو ببینم(بغض)
ته : عزیزم حرفمو بد برداشت کردی
ات: راست میگه تو برای عشقت اومدی که منو تنها گذاشتی تو فقط عمو می
ته: یکبار دیگه بگی عموتم همینجا جرت میدم (بم و جدی)
ات: چرا نگم مگ...
حرف ات با قرار گرفتن لب ته رو روی لب ات نصفه موند
ویو ات
همینجوری واستاده بودم خیلی تعجب کرده بودم اون الان منو بو*سید
ویو کوک
دنبالشون رفتم که با صحنه ای که دیدم قلبم شکست من واقعن واقعن ات رو دوست داشتم یه قطره اشک از چشمام افتاد همینجوری بدون که خودم بخوام اشکام میریختن که اونا متوقف شدن که فهمیدن من اونجام منم بدون اینکه چیزی بگم که متوجه بغضم نشن رفتم جای اول که..
ویو ات
وقتی که از هم جدا شدیم کوک رو دیدم که بالای پله هاست چشماش قرمز بود که رفت منم رفتم دنبالش
ات: کوککک کوک واستا (داد)
ته هم دنبالمون اومد
ته:ای بابا کوککک پسررر کجا میری
ات: دیدم که وانمیسته رفتم جلوش سری
کوک:چیه چی میخوای
ات: چرا اینجوری باهام حرف میزنی
کوک: من با زنای که شوهر دارن کاری ندارم
ته: کوک اینجوری نکن
کوک: چجوری نکنم لعنتی ها (داد و یقه ته رو گرفت) اصلا میدونی چقدر دوستش دارم
ته: خب دوتامون باهام داشته باشیمش(منحرف نشین منظورشه دوتا باهام با ات ازدواج کنن)
کوک: چی
...
پارت ۲۰
تهیونگ: ات م..من
ات: من چی هااا(داد)
تهیونگ: من مجبور بودم که اینکارو کنم ات(اروم)
ات: برای این حداقل اون دنیا هم مجبور بودی که بیای اینجا (بغض)
هانا: برای عشقش اومده بود باید ازتو اجازه بگیره
ات: (نیش خند)
یکدفعه ات حمله ور شد سمت هانا موهاشو میکشتیت
هانا: ولم کن دختره هر.زه
ات: میبندی یا ببندم
کوک: ات تروخدا ولش کن بدبختو کشتی ات
ته: ات ولش کن دیگه
ات بدون توجه به حرف هاشون موی هانا رو میکشید که ته رفت از بازوش کشید طرف خودش
ته: ولش کن دیگه(داد)
ات: انقدر برات مهمه که بخاطر اون سر من داد میزنی (بغض) (دسته ته رو پس زد)
ته: نه عزیزم اینجوری ن... ات اتتت داری کجا میرییی واستاااا
ات با سرعت به بیرون میرفت که ته هم دنبالش رفت
ات: داشت از پله ها میرفت پایین که ته ات رو گرفت به دیوار چسبوندش
ته: مگه نمیگم واستا
ات: واستم که چی باشه ها تورو یا اون اون دختره هر.زه رو ببینم(بغض)
ته : عزیزم حرفمو بد برداشت کردی
ات: راست میگه تو برای عشقت اومدی که منو تنها گذاشتی تو فقط عمو می
ته: یکبار دیگه بگی عموتم همینجا جرت میدم (بم و جدی)
ات: چرا نگم مگ...
حرف ات با قرار گرفتن لب ته رو روی لب ات نصفه موند
ویو ات
همینجوری واستاده بودم خیلی تعجب کرده بودم اون الان منو بو*سید
ویو کوک
دنبالشون رفتم که با صحنه ای که دیدم قلبم شکست من واقعن واقعن ات رو دوست داشتم یه قطره اشک از چشمام افتاد همینجوری بدون که خودم بخوام اشکام میریختن که اونا متوقف شدن که فهمیدن من اونجام منم بدون اینکه چیزی بگم که متوجه بغضم نشن رفتم جای اول که..
ویو ات
وقتی که از هم جدا شدیم کوک رو دیدم که بالای پله هاست چشماش قرمز بود که رفت منم رفتم دنبالش
ات: کوککک کوک واستا (داد)
ته هم دنبالمون اومد
ته:ای بابا کوککک پسررر کجا میری
ات: دیدم که وانمیسته رفتم جلوش سری
کوک:چیه چی میخوای
ات: چرا اینجوری باهام حرف میزنی
کوک: من با زنای که شوهر دارن کاری ندارم
ته: کوک اینجوری نکن
کوک: چجوری نکنم لعنتی ها (داد و یقه ته رو گرفت) اصلا میدونی چقدر دوستش دارم
ته: خب دوتامون باهام داشته باشیمش(منحرف نشین منظورشه دوتا باهام با ات ازدواج کنن)
کوک: چی
...
۱۲.۳k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.