رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ترانه
#پارت_۲۰۵
رفتیم خونه بچه ها پشت خونه نشسته بودنو میگفتن و میخندیدن
ماهم به جمعشون پیوستیم
شروین: دلارا کو؟
شیدا: انتظار داری بایکی دیگه بری بیرون دلارا بشینه منتظرت ک برگردی؟!
شروین: رفت؟! مهم نیست
شیدا: نخیر الان میاد،داخله!
دختره اومد لیوانای مشروب رومیز خودنمایی میکرد من آبمیوه برداشتم
شروین:پارتی اصلی فرداشبه مهمونا اوکی شد شیدا؟
شیدا: اره!
یکی از ادمای شروین یه جعبه آورد بهش داد: قربان این الان رسید!
شروین جعبه رو از دستش گرفت دلارا کنجکاو نگاهش میکرد
روشنک: نکنه برا دخترس!
شونه بالا انداختم ک شروین اومد طرفم و جعبه رو گرفت سمتم!
متعجب ازش گرفتم و بازش کردم
ست گوشواره و گردنبند گرون قیمتی بود!
_ممنون اما...
شروین: اما نداره! هدیه رو رد نمیکنن!
لبخند زدم ونگام رفت سمت دلارا
سعی میکرد اهمیتی نده یکم بعد گفت میخواد بره خونه و خداحافظی کرد!
دلارا: شروین منو نمی رسونی؟!
شروین:نمی مونی؟!
دلارا اروم گفت:امشبو با سوگلی جدیدت صبح کن!
شروین چیزی نگفت و رفتن
روشنک کنارم نشسته بود اروم حرف میزد : میگما این دلارا مزاحمه!باعث میشه شروین دور شه ازت! هم کارمون خراب میشه هم اینکه واقعا نمیشه ک اینجوری!قرار بر این وضع باشه بدبخت شدیم پس!
_انتظار داری برم به شروین بگم باکسی نباش؟! بنظرت بعدش بهم نمیگه پس خودت شبا کنارم بخواب؟!
روشنک: اینم هست!
_خودم کم کم درستش میکنم! کاری میکنم که نتونه بره سمت کسی!
روشنک: چجوری!
_دیگه کم کم باید بیشتر بهش نزدیک شد!...
ماهور
+رادوین داداشم قبول کن باختی!
رادوین: نخیر اقا دسته خرابه رو دادین بهم!
+حالا ببین بهونه هاشو تقصیر زمینو زمان میندازه! ی بازی بود دیگه باختیش اونم!
رادوین: اه نخواستیم بابا! شمیم بیا بازی کنیم! با این نمیشه
شمیم با لبخند اومد سمتم دسته رو گرفت خودشو چپوند توبغل رادوین!
بیخیال بلند شدم ک شیدا صدام زد!
+چیشده؟
شیدا: فک کنم ی جاییو خراب کردم بیا ببینش!
رفتم تواتاقشو به پرونده نگا کردم
+نه خوبه!
شیدا: میگم وقت کم نیست!؟ شاید تموم نشه!
+نه نگران نباش خوبه اونجاش بامن
شیدا: مرسی که هستی! البته همچینم از خدات نیست!
+از کجا میدونی!
شیدا: یعنی اگه دست تو باشه بازم میخوای کار کنیم باهم؟!
+شاید
شیدا:اما من بیشتر از رابطه کاری میخوام!
گونشو بوسیدم
+شب بخیر
شیدا لبخندی زد پرونده رو داد دستم رفتم تو اتاقو یکمم خودم جوانبو سنجیدم براش!گویا مشکلی نیست توش
سیگار دستم بود ک در باز شد
شیدا: مصرفت بالا رفته!
+عادت دارم بش! هرموقع میخام هس بخوامم ولش میکنم!
شیدا:از این عدم وابستگیت خوشم میاد!
اعتماد ب نفست!درکل
+فک کردم خوابیدی!
شیدا:رفتم پایین دیدم رادوینو شمیم همونجا رومبل خوابشون برده بیدارشون نکردم برات شیر گرم آوردم...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #زیبا #عشق #عاشقانه #جذاب #دخترونه
رفتیم خونه بچه ها پشت خونه نشسته بودنو میگفتن و میخندیدن
ماهم به جمعشون پیوستیم
شروین: دلارا کو؟
شیدا: انتظار داری بایکی دیگه بری بیرون دلارا بشینه منتظرت ک برگردی؟!
شروین: رفت؟! مهم نیست
شیدا: نخیر الان میاد،داخله!
دختره اومد لیوانای مشروب رومیز خودنمایی میکرد من آبمیوه برداشتم
شروین:پارتی اصلی فرداشبه مهمونا اوکی شد شیدا؟
شیدا: اره!
یکی از ادمای شروین یه جعبه آورد بهش داد: قربان این الان رسید!
شروین جعبه رو از دستش گرفت دلارا کنجکاو نگاهش میکرد
روشنک: نکنه برا دخترس!
شونه بالا انداختم ک شروین اومد طرفم و جعبه رو گرفت سمتم!
متعجب ازش گرفتم و بازش کردم
ست گوشواره و گردنبند گرون قیمتی بود!
_ممنون اما...
شروین: اما نداره! هدیه رو رد نمیکنن!
لبخند زدم ونگام رفت سمت دلارا
سعی میکرد اهمیتی نده یکم بعد گفت میخواد بره خونه و خداحافظی کرد!
دلارا: شروین منو نمی رسونی؟!
شروین:نمی مونی؟!
دلارا اروم گفت:امشبو با سوگلی جدیدت صبح کن!
شروین چیزی نگفت و رفتن
روشنک کنارم نشسته بود اروم حرف میزد : میگما این دلارا مزاحمه!باعث میشه شروین دور شه ازت! هم کارمون خراب میشه هم اینکه واقعا نمیشه ک اینجوری!قرار بر این وضع باشه بدبخت شدیم پس!
_انتظار داری برم به شروین بگم باکسی نباش؟! بنظرت بعدش بهم نمیگه پس خودت شبا کنارم بخواب؟!
روشنک: اینم هست!
_خودم کم کم درستش میکنم! کاری میکنم که نتونه بره سمت کسی!
روشنک: چجوری!
_دیگه کم کم باید بیشتر بهش نزدیک شد!...
ماهور
+رادوین داداشم قبول کن باختی!
رادوین: نخیر اقا دسته خرابه رو دادین بهم!
+حالا ببین بهونه هاشو تقصیر زمینو زمان میندازه! ی بازی بود دیگه باختیش اونم!
رادوین: اه نخواستیم بابا! شمیم بیا بازی کنیم! با این نمیشه
شمیم با لبخند اومد سمتم دسته رو گرفت خودشو چپوند توبغل رادوین!
بیخیال بلند شدم ک شیدا صدام زد!
+چیشده؟
شیدا: فک کنم ی جاییو خراب کردم بیا ببینش!
رفتم تواتاقشو به پرونده نگا کردم
+نه خوبه!
شیدا: میگم وقت کم نیست!؟ شاید تموم نشه!
+نه نگران نباش خوبه اونجاش بامن
شیدا: مرسی که هستی! البته همچینم از خدات نیست!
+از کجا میدونی!
شیدا: یعنی اگه دست تو باشه بازم میخوای کار کنیم باهم؟!
+شاید
شیدا:اما من بیشتر از رابطه کاری میخوام!
گونشو بوسیدم
+شب بخیر
شیدا لبخندی زد پرونده رو داد دستم رفتم تو اتاقو یکمم خودم جوانبو سنجیدم براش!گویا مشکلی نیست توش
سیگار دستم بود ک در باز شد
شیدا: مصرفت بالا رفته!
+عادت دارم بش! هرموقع میخام هس بخوامم ولش میکنم!
شیدا:از این عدم وابستگیت خوشم میاد!
اعتماد ب نفست!درکل
+فک کردم خوابیدی!
شیدا:رفتم پایین دیدم رادوینو شمیم همونجا رومبل خوابشون برده بیدارشون نکردم برات شیر گرم آوردم...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #زیبا #عشق #عاشقانه #جذاب #دخترونه
۹۸.۸k
۰۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.