پارت۱۶
از دستاش گرفتم و بردمش کنار کیکش.
وقتی کیکو دید مثل بچه ها ذوق کرد.
ات رو نشوندم رو صندلی و رفتم بالا که ببینم همه چی مرتبه یا نه چون چند نفر استخدام کرده بودم که یه کارایی واسه تولد انجام بدن جشن تولد ات بی نقص بشه
داشتم میرفتم که مینهو رو دیدم که داشت از کنارم رد میشد.
تهیونگ: دستت به ات نمیخوره
مینهو یه خنده حال به همزن کرد
منهو: فقط ببین و تماشا کن کیک تهیونگ
از بازوش گرفتم و گفتم: فقط کافیه این تولد خراب بشه اون وقت روزگارتو سیاه میکنم.
Y/n:
تهیونگ اومد و گفت شمع هارو خاموش کنم.
بعد از خاموش کردن شمعا یه عالمه گل برگ از بالا ریخت رو سرمون.
ات: وایییییی
دوستای تهیونگ چند تاشون واسم کادو اورده بود و میگفتن بازش کنم ولی خیلی زیاد بودن.
منم ناچار نشستم که همشو باز کنم
Taehung:
تا ات داشت کادو هارو باز میکرد من سریع رفتن اتاقم تا جعبه ای که رو میز بود رو بردارم ولی نبود.
کل اتاقمو ریختم به هم اما پیداش نکردم .
رفتم اتاق کارم گفتم شاید اونجا گذاشتمش
همه جارو زیر و رو کردم اما بازم پیداش نکردم داشتم از اتاق میرفتم بیرون که چشمم به زیر میز افتاد.
یه نفس راحت کشید و جعبه انگشتر رو برداشتم و رفتم پایین.
دیدم ات داره اخرین هدیشو باز میکنه.
Y/n:
اخرین کادو رو هم باز کردم که دیدم تهیونگ داره میاد نزدیکم.
تهیونگ: حالا نوبت کادو منه
جلوم زانو زد و یه جعبه دراورد. توش... توش حلقه بود.
تهیونگ: لی ات باهام ازدواج میکنی؟
دیگه اشکم دراومده بود.
تا میخواستم جواب بدم ..........
#بی_تی_اس #فیک #تهیونگ #کیپاپ #کیم_تهیونگ #تب_پستی #حمایت
@jin.hoo_18
@jin.hoo_18
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.