پارت زندگی جونگمه

پارت ۷۰ زندگی جونگمه
کوک رو بعد از چند روز مرخص کردن
داشتن برمیگشتن که کوک یهو گفت:بیاید بریم ایران😁
جونگمه یهوترمز کردوبا قیافه 🤨به کوک نگاه کرد
تهیونگ:جونگمه برو از پشت دارن بوق میزنن😶
جونگمه شروع به حرکت کرد
تهیونگ:کوک بدم نمیگه ها بریم؟
دوست دختر تهیونگ موافقت کرد و از جونگمه پرسید:جونگمه نظر تو چیه؟
جونگمه:خیلی خوبه منم دلم به ایران تنگ شده
شب‌شدوتهیونگ‌غروب‌بلیط قطار به ایران رو گرفته بود
جونگمه داشت بخیه سر کوک رو زد عفونی میکرد
تهیونگ و دوست دخترش هم داشتن وسایل رو جمع میکردن
جونگمه پاشد رفت وسایلش رو جمع کنه دید اوتاقش جز یه تخت و میز هیچی نیست و چند تا چمدون هست
تهیونگ اومد گفت:تو داشتی کاری رو میکردی که وظیفت نبود پس منم کاری رو کردم که وظیفم نبود
جونگمه:مثل همیشه منطقی:)
کوک:جونگمه شی!
جونگمه:بله؟
کوک:بیا اینجا دلم واست تنگ شده
جونگمه:همین الان پیشت بودم😐
کوک:خیلی وقته ندیدمت؛میخوام تا صبح فقط نگاهت کنم
جونگمه:نه! مریض میشی
جونگمه تا گفت مریض میشی تهیونگ یاد حرف دکتر اوفتاد که گفته بود کوک رو ببرن چکاب مغزی
تهیونگ:بدبخت شدیم 😳
جونگمه:چرا🤨
تهیونگ:یادته دکتر گفت کوک رو ببریم مغز و اعصاب
جونگمه:وای آره😧چقدر گیجیم ما آخه یکی‌مون‌یادش‌نموند🤦‍♀️
جونگمه و تهیونگ با هم دویدن سمت کوک و باهم یک زمان پرسیدن:از اون‌موقعی که ما اومدیم پاریس چند بار از حال رفتی؟
کوک:هیچبار
جونگمه و تهیونگ باهم یه 😮‍💨نفس عمیق کشیدن و گفتن:خدارو شکر
کوک:چطور؟
جونگمه:هیچی ولش کن
کوک دستاشو به حالت بیا بغلم باز کرد و به جونگمه با لبخند نگاه کرد؛جونگمه رفت بغل کوک خوابیدن
صبح شد و جونگمه و کوک و تهیونگ و دوست دخترش پاشدن رفتن سوار قطار شدن
جونگمه داشت از بیرون فیلم میگرفت
کوک رفت بغلش کرد
یکی ازشون عکس گرفت وپخش کرد
دیدگاه ها (۱)

پارت۷۱ زندگی جونگمه جونگمه:نکن بابا عکس میگیرن دردسر میشه کو...

پارت ۷۲ زندگی جونگمه جونگمه:چرا تو انقدر لوسی😮‍💨کوک:چون تو د...

پارت 69 زندگی جونگمهدکتر اومد گفت کوک به هوش اومده و میتونید...

پارت 68 زندگی جونگمه کوک از خواب پاشدسر جونگمه داد زد:کجا بو...

#تک_پارتی #تهکوک#درخواستیتهیونگ نگران در حال درست کردن سوپ و...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط