پارت۷۱ زندگی جونگمه
پارت۷۱ زندگی جونگمه
جونگمه:نکن بابا عکس میگیرن دردسر میشه
کوک:بگیرن ؛تو اولویت اول منی و هرجا دلم بخواد بغلت میکنم و به همه میگم چه دوست دخترخوبیدارم
در همونلحظهتهیونگاومد بیرون و بهحالت😳نگاه کرد
تهیونگ :اَه اَه اَه؛ای خدا اینا چرا برگشتن پیش هم😫
کوک:چیه تو هم برو یه ذره به دوست دخترت برس🤦♂️
تهیونگ:ما از این لوس بازیا بلد نیستیم😏
کوک:فعلا که لوس شمایی دوست دختر مردم رو برمیداری میبری ناکجا آباد؛ بعدشم اینا عشق نه لوس بازی😒
جونگمه:خب خب بسته تو مسافرت دعوا خوب نیست دعوا کنید کله دوتاتونم میکنم بَدَناتون رو جابهجا میکنم🤪
کوک:سلاخ شدی😳😂
جونگمه:به لطف شما و خدا بله😂
تهیونگ رفت پیش دوست دخترش جونگمه و کوک هم رفتن واگنشون
قطار وسط راه خراب شد
مجبور شدن برگردن
جونگمه:این همه راه رفتیم برگردیم😫
تهیونگ رفت از پاهای جونگمه بغل کرد گفت :قر نزن بیا بریم سوار شیم برگردیم🙄
کوک به دوست دختر تهیونگ اینجوری 😳نگاه کرد
دوست دختر تهیونگ گفت:خیالت راحت منظور خاصی نداره اونموقعی که تو نبودی خیلی باهم صمیمی شدن
عادت میکنی به اینکاراشون
کوک:غلط کردم گذاشتم اونروز برن😮💨
دخترا رفتن خونه کوک و تهیونگ رفتن بلیط پرواز به کره رو گرفتن
فردا پاشدن رفتن
تو هواپیما کوک و جونگمه پیش هم نشسته بودن و تهیونگ هم پشت سرشون با دوست دخترش نشسته بود
کوک سرش رو گذاشت رو شونه جونگمه چشاش رو بست و گفت: اولین بارکه تو هواپیما هم رو دیدیم همدیگه رو نمیشناختیم ولی الان تو دوست دختر خوشگل منی😇
جونگمه:خب احساساتی نشو😂
کوک:توه یه ذره حس نداری😕
جونگمه یدونه از لب کوک بوسید و گفت:یه بار قبلا بهت گفتم برای کنترل کردن احساساتمه:)
کوک:کیوت 🥺
تهیونگ و دوست دخترش خواب بودن
رسیدن کره
کوک جونگمه رو برد خونه خودش
جونگمه:واسه چی اومدیم خونه تو؟
کوک:شب رو اینجا میمونی😊
جونگمه:چرا؟
کوک:چون این چند ماه واسم چند سال گذشت😫
جونگمه:نکن بابا عکس میگیرن دردسر میشه
کوک:بگیرن ؛تو اولویت اول منی و هرجا دلم بخواد بغلت میکنم و به همه میگم چه دوست دخترخوبیدارم
در همونلحظهتهیونگاومد بیرون و بهحالت😳نگاه کرد
تهیونگ :اَه اَه اَه؛ای خدا اینا چرا برگشتن پیش هم😫
کوک:چیه تو هم برو یه ذره به دوست دخترت برس🤦♂️
تهیونگ:ما از این لوس بازیا بلد نیستیم😏
کوک:فعلا که لوس شمایی دوست دختر مردم رو برمیداری میبری ناکجا آباد؛ بعدشم اینا عشق نه لوس بازی😒
جونگمه:خب خب بسته تو مسافرت دعوا خوب نیست دعوا کنید کله دوتاتونم میکنم بَدَناتون رو جابهجا میکنم🤪
کوک:سلاخ شدی😳😂
جونگمه:به لطف شما و خدا بله😂
تهیونگ رفت پیش دوست دخترش جونگمه و کوک هم رفتن واگنشون
قطار وسط راه خراب شد
مجبور شدن برگردن
جونگمه:این همه راه رفتیم برگردیم😫
تهیونگ رفت از پاهای جونگمه بغل کرد گفت :قر نزن بیا بریم سوار شیم برگردیم🙄
کوک به دوست دختر تهیونگ اینجوری 😳نگاه کرد
دوست دختر تهیونگ گفت:خیالت راحت منظور خاصی نداره اونموقعی که تو نبودی خیلی باهم صمیمی شدن
عادت میکنی به اینکاراشون
کوک:غلط کردم گذاشتم اونروز برن😮💨
دخترا رفتن خونه کوک و تهیونگ رفتن بلیط پرواز به کره رو گرفتن
فردا پاشدن رفتن
تو هواپیما کوک و جونگمه پیش هم نشسته بودن و تهیونگ هم پشت سرشون با دوست دخترش نشسته بود
کوک سرش رو گذاشت رو شونه جونگمه چشاش رو بست و گفت: اولین بارکه تو هواپیما هم رو دیدیم همدیگه رو نمیشناختیم ولی الان تو دوست دختر خوشگل منی😇
جونگمه:خب احساساتی نشو😂
کوک:توه یه ذره حس نداری😕
جونگمه یدونه از لب کوک بوسید و گفت:یه بار قبلا بهت گفتم برای کنترل کردن احساساتمه:)
کوک:کیوت 🥺
تهیونگ و دوست دخترش خواب بودن
رسیدن کره
کوک جونگمه رو برد خونه خودش
جونگمه:واسه چی اومدیم خونه تو؟
کوک:شب رو اینجا میمونی😊
جونگمه:چرا؟
کوک:چون این چند ماه واسم چند سال گذشت😫
۱۳.۵k
۱۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.