پارت 69 زندگی جونگمه
پارت 69 زندگی جونگمه
دکتر اومد گفت کوک به هوش اومده و میتونید برید داخل
تهیونگ و جونگمه رفتن داخل
کوک پتو رو کشیده بود رو سرش
جونگمه رفت پتورو از سر کوک کشید اونور و چشاش پر اشک شد
کوک به جونگمه نگاه کرد و گفت:چیه
جونگمه:ببخشيد
کوک:بخشش من به چه دردت میخوره وقتی بی خبر میزاری میری
تهیونگ:شب اونروز که گذاشتیم اومدیم اینجا به جونگمه گفته بودی اگه تو نبودی دوست دختر من زنده بود و جونگمه خیلی از این ناراحت بود به خاطر همین زدمت
کوک:من!
جونگمه:آره تو خواب
کوک با چشای پر اشک گفت:خواب دیده بودم یکی زده تورو کشته؛به تو نگفتم که😥
جونگمه:چی!
تهیونگ:اون شب رو فراموش کنیم؛ الان حالت چطوره؟
کوک:اصلا خوب نیستم
جونگمه:چرا😰
کوک:وقتی ببینی دوست دخترت که از جونت بیشتر دوسش داری با بهترین رفیقت قرار بزاره حالت خوب میمونه؟
جونگمه و تهیونگ با حالت 🤨به هم نگاه کردن
جونگمه:چرا چرت و پرت میگی😐
تهیونگ:ماکه باهم قرار نمیزاریم😬
کوک:اگه باهم قرار نمیزارید دوتایی چرا پاشدید اومدید پاریس؟
در همون لحظه دوست دختر تهیونگ در رو باز کرد و اومد داخل نشست پیش جونگمه و با استرس میگفت:
حالت خوبه؟صدمه که ندیدی هان؟جواب بده نکنه لال شدی😰
تهیونگ:دوتایی نیومدیم که🤦♀️سه تایی اومدیم 😂
دوست دختر تهیونگ یه نگاه به کوک کرد و گفت:تو چرا اینجایی؟اومدی باز حال جونگمه رو خراب کنی
کوک:حال جونگمه چرا خراب کنم
تهیونگ:وقتی اومدیم اینجا جونگمه دوماه افسردگی گرفت
کوک:الان چی😨حالت خوبه؟
جونگمه:خوبم اگه تو ،تو خواب چرت و پرت نگی
کوک جونگمه رو بغل کرد و گفت:ببخشید😕برگرد پیشم🙂
جونگمه باشه بر میگردم ولی اگه دوباره تو خواب چرت و پرت بگی از بدن کلت فقط سرتباقیمیمونه😅
تهیونگ:باز شروع کردن🤦
دکتر اومد گفت کوک به هوش اومده و میتونید برید داخل
تهیونگ و جونگمه رفتن داخل
کوک پتو رو کشیده بود رو سرش
جونگمه رفت پتورو از سر کوک کشید اونور و چشاش پر اشک شد
کوک به جونگمه نگاه کرد و گفت:چیه
جونگمه:ببخشيد
کوک:بخشش من به چه دردت میخوره وقتی بی خبر میزاری میری
تهیونگ:شب اونروز که گذاشتیم اومدیم اینجا به جونگمه گفته بودی اگه تو نبودی دوست دختر من زنده بود و جونگمه خیلی از این ناراحت بود به خاطر همین زدمت
کوک:من!
جونگمه:آره تو خواب
کوک با چشای پر اشک گفت:خواب دیده بودم یکی زده تورو کشته؛به تو نگفتم که😥
جونگمه:چی!
تهیونگ:اون شب رو فراموش کنیم؛ الان حالت چطوره؟
کوک:اصلا خوب نیستم
جونگمه:چرا😰
کوک:وقتی ببینی دوست دخترت که از جونت بیشتر دوسش داری با بهترین رفیقت قرار بزاره حالت خوب میمونه؟
جونگمه و تهیونگ با حالت 🤨به هم نگاه کردن
جونگمه:چرا چرت و پرت میگی😐
تهیونگ:ماکه باهم قرار نمیزاریم😬
کوک:اگه باهم قرار نمیزارید دوتایی چرا پاشدید اومدید پاریس؟
در همون لحظه دوست دختر تهیونگ در رو باز کرد و اومد داخل نشست پیش جونگمه و با استرس میگفت:
حالت خوبه؟صدمه که ندیدی هان؟جواب بده نکنه لال شدی😰
تهیونگ:دوتایی نیومدیم که🤦♀️سه تایی اومدیم 😂
دوست دختر تهیونگ یه نگاه به کوک کرد و گفت:تو چرا اینجایی؟اومدی باز حال جونگمه رو خراب کنی
کوک:حال جونگمه چرا خراب کنم
تهیونگ:وقتی اومدیم اینجا جونگمه دوماه افسردگی گرفت
کوک:الان چی😨حالت خوبه؟
جونگمه:خوبم اگه تو ،تو خواب چرت و پرت نگی
کوک جونگمه رو بغل کرد و گفت:ببخشید😕برگرد پیشم🙂
جونگمه باشه بر میگردم ولی اگه دوباره تو خواب چرت و پرت بگی از بدن کلت فقط سرتباقیمیمونه😅
تهیونگ:باز شروع کردن🤦
۱۰.۷k
۱۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.