رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۲۱
دیانا، ارسلان و سفت گرفته بودم که یکی گفت
اون فرد، آخی نی نی کوچولو تو که میترسی برای چی میای
دیانا، میخواستم حرف بزنم که
ارسلان، گوه خویش به تو نیومده
اون فرد، اووو
ارسلان، زهرمار آقا نگر دار
دیانا، چرخفلک وایساد ما هم پیاده شدیم ارسلان میزاشتی خودم جواب میدادم
ارسلان، بوسی روس سرش گذاشتم جایی بودیم که دید نداشت سرمو بردم زیر گوشش و گفتم نگران نباش کوچولو من
دیانا، بعد بوسه ای به زیر گوشم زد خمار شدم لب زدم ارسلان
ارسلان، بگردم یعنی آنقدر زود خمار میشی
دیانا، با لحن خجالتی گفتم اوهوم
ارسلان، مک آرومی به گردنش زدم
دیانا، آه آرومی کشیدم ارسلان
ارسلان، جونم
دیانا، اینجا پارکه
ارسلان، آخه تو انقدر خوشگلی که من تو پارک هم کنترل ندارم
پارت ۲۱
دیانا، ارسلان و سفت گرفته بودم که یکی گفت
اون فرد، آخی نی نی کوچولو تو که میترسی برای چی میای
دیانا، میخواستم حرف بزنم که
ارسلان، گوه خویش به تو نیومده
اون فرد، اووو
ارسلان، زهرمار آقا نگر دار
دیانا، چرخفلک وایساد ما هم پیاده شدیم ارسلان میزاشتی خودم جواب میدادم
ارسلان، بوسی روس سرش گذاشتم جایی بودیم که دید نداشت سرمو بردم زیر گوشش و گفتم نگران نباش کوچولو من
دیانا، بعد بوسه ای به زیر گوشم زد خمار شدم لب زدم ارسلان
ارسلان، بگردم یعنی آنقدر زود خمار میشی
دیانا، با لحن خجالتی گفتم اوهوم
ارسلان، مک آرومی به گردنش زدم
دیانا، آه آرومی کشیدم ارسلان
ارسلان، جونم
دیانا، اینجا پارکه
ارسلان، آخه تو انقدر خوشگلی که من تو پارک هم کنترل ندارم
۷.۰k
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.