وقتی پسر قلدر مدرسه مدام اذیتت میکنه...
PART FOUR
تهیونگ لبخندی به جماعت کشته مرده زد و شروع کرد به ارائه دادن و بعد از ارائه همه جیغ و دست براش زدن و تهیونگم با غرور به ا.ت نگاه کرد که دید ا.ت سرشو پایین انداخته و همش داره پیش خودش زمزمه میکنه...نگاهی به دستاش کرد که افتاده بودن به جون هم و تقریبا گوشه تمام ناخوناش در حال خون آمدن بود هوفی کشید و به اطراف نگاه کرد تا اینکه معلم اسمشو خوند
×ا.ت ارائه بده
تهیونگ: دوباره به صورت مضطرب ا.ت نگاه کرد و خیلی سوسکی دسشو گرفت و زمزمه کرد
تهیونگ: اروم باش(دستشو فشار داد)چیزی نیست
ا.ت هوفی کشید و با لبخند شروع به توضیح و ارائه داد ولی متوجه پوزخند خندون رو لب تهیونگ نبود
تهیونگ ویو
آخه چطوری میتونه با این دستای سرد ریز کار کنه خیلی کیوت...تهیونگ...تو چته؟کیوته؟از اون حرفا بودااا...
بعد از تموم شدن ارائه ا.ت نوبت سول بود که اینبار ا.ت دستشو گرفت سول با اضطراب به جونگکوک خیزه شد....اگه اون کنارش بود کمتر استرس داشت...ولی با کنار رفیقش بودن تونست ارائشو بده و بعد دست همو ول کردن و رفتن نشستن
ویو یک ساعت بعد
×خب تموم شد دیگه برید بیرون زنگ بعد درستون با خودم افتاده و اون موقع امتیازای اول رو میگم
>سول ا.ت بریم بیرون لئو برا ههمون پیراشکی اورده
ا.ت: بریممممم
بچها رفتن بیرون و شروع کردن دور هم پیراشکی خوردن و شرط گذاشتن هرکی بتونه بیشترین پیراشکی رو تو دهنش جا بده از همه میتونه هر سوالی که میخواد بپرسه و طرف حق دروغ گفتن نداره و یونا برده بود
،،ا.ت میخوام از تو شروع کنم...تو و تهیونگ قرار میزارید؟
ا.ت: هوم؟نه چرا؟
،،بیخیال چطور میشه مگه شما دست همو گرفته بودید
ا.ت: یونا تو که تهیونگو میشناسی...به همه دست میزنه هر کار بخوادم میکنه...مگه جیمین تو رو نبوسیده به زور...تهیونگم با من و صد تا آدم دیگه اینکارو میکنه
،، ...عوم ولی بازم فرق داشت نگاهشا...جیمین وقتی منو ایهان رو اذیت میکنه یا گونتو بوسید تو چشماش فقط تنفره تازه خودم دیدم که تهیونگ هر دفعه تو رو از دست کوک و جیمین نجات میده
ا.ت: اه بیخیال دیگه یونا من از این آدم متنفرم
ا.ت پاشد و با گفتن من حوصلم سر رفته میرم جمع بچها رو ترک کرد...به سمت پشت مدرسه رفت الان یه محیط ساکت میخواست هنوز جاهایی که ته مارک کرده بود درد میکرد و سیاه شدگی زانوش خوب نشده بود
ا.ت: عوضیا این چه لگدی بود زدید
تهیونگ: هوی به من میگی عوضی؟
ا.ت: تو...تو اینجا چیکار میکنی
ته: جواب بده به من گفتی عوضی؟
تهیونگ: به ا.ت نزدیک شد و ا.ت عقب رفت تا اینکه خورد به دیوار و ترسیده نگاهی به چشمای وحشی شدش نگاه کرد
تهیونگ: من امروز دوباره تو رو بردم....تو شطرنج
ا.ت: نه...لطفا دوباره نه خواهش میکنم
یهو دستای تهیونگ دور ا.ت حلقه شد و...
۳۵❤️❤️
تهیونگ لبخندی به جماعت کشته مرده زد و شروع کرد به ارائه دادن و بعد از ارائه همه جیغ و دست براش زدن و تهیونگم با غرور به ا.ت نگاه کرد که دید ا.ت سرشو پایین انداخته و همش داره پیش خودش زمزمه میکنه...نگاهی به دستاش کرد که افتاده بودن به جون هم و تقریبا گوشه تمام ناخوناش در حال خون آمدن بود هوفی کشید و به اطراف نگاه کرد تا اینکه معلم اسمشو خوند
×ا.ت ارائه بده
تهیونگ: دوباره به صورت مضطرب ا.ت نگاه کرد و خیلی سوسکی دسشو گرفت و زمزمه کرد
تهیونگ: اروم باش(دستشو فشار داد)چیزی نیست
ا.ت هوفی کشید و با لبخند شروع به توضیح و ارائه داد ولی متوجه پوزخند خندون رو لب تهیونگ نبود
تهیونگ ویو
آخه چطوری میتونه با این دستای سرد ریز کار کنه خیلی کیوت...تهیونگ...تو چته؟کیوته؟از اون حرفا بودااا...
بعد از تموم شدن ارائه ا.ت نوبت سول بود که اینبار ا.ت دستشو گرفت سول با اضطراب به جونگکوک خیزه شد....اگه اون کنارش بود کمتر استرس داشت...ولی با کنار رفیقش بودن تونست ارائشو بده و بعد دست همو ول کردن و رفتن نشستن
ویو یک ساعت بعد
×خب تموم شد دیگه برید بیرون زنگ بعد درستون با خودم افتاده و اون موقع امتیازای اول رو میگم
>سول ا.ت بریم بیرون لئو برا ههمون پیراشکی اورده
ا.ت: بریممممم
بچها رفتن بیرون و شروع کردن دور هم پیراشکی خوردن و شرط گذاشتن هرکی بتونه بیشترین پیراشکی رو تو دهنش جا بده از همه میتونه هر سوالی که میخواد بپرسه و طرف حق دروغ گفتن نداره و یونا برده بود
،،ا.ت میخوام از تو شروع کنم...تو و تهیونگ قرار میزارید؟
ا.ت: هوم؟نه چرا؟
،،بیخیال چطور میشه مگه شما دست همو گرفته بودید
ا.ت: یونا تو که تهیونگو میشناسی...به همه دست میزنه هر کار بخوادم میکنه...مگه جیمین تو رو نبوسیده به زور...تهیونگم با من و صد تا آدم دیگه اینکارو میکنه
،، ...عوم ولی بازم فرق داشت نگاهشا...جیمین وقتی منو ایهان رو اذیت میکنه یا گونتو بوسید تو چشماش فقط تنفره تازه خودم دیدم که تهیونگ هر دفعه تو رو از دست کوک و جیمین نجات میده
ا.ت: اه بیخیال دیگه یونا من از این آدم متنفرم
ا.ت پاشد و با گفتن من حوصلم سر رفته میرم جمع بچها رو ترک کرد...به سمت پشت مدرسه رفت الان یه محیط ساکت میخواست هنوز جاهایی که ته مارک کرده بود درد میکرد و سیاه شدگی زانوش خوب نشده بود
ا.ت: عوضیا این چه لگدی بود زدید
تهیونگ: هوی به من میگی عوضی؟
ا.ت: تو...تو اینجا چیکار میکنی
ته: جواب بده به من گفتی عوضی؟
تهیونگ: به ا.ت نزدیک شد و ا.ت عقب رفت تا اینکه خورد به دیوار و ترسیده نگاهی به چشمای وحشی شدش نگاه کرد
تهیونگ: من امروز دوباره تو رو بردم....تو شطرنج
ا.ت: نه...لطفا دوباره نه خواهش میکنم
یهو دستای تهیونگ دور ا.ت حلقه شد و...
۳۵❤️❤️
۳.۳k
۱۳ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.