شکوفای پیله ی پروانه ی خاکستری رنگ را به هنگام مهربانی ات
شکوفای پیلهی پروانهی خاکستری رنگ را به هنگام مهربانی ات ، در قلبم ، میتوانی ، از درچیهی روحم ، تماشا کنی ؛ بال هایش مرا قلقلک میدهد ، خنده بر لبانم میآوردو با نسیمی که به هنگام پروازش میسازد ، درد را از تنم جدا میکند...ولی آه از آن هنگام که خونین شود قلبم ، بخاطر شناختت ! ان هنگام ، گویی پروانهء کوچک قلبم بزرگ شده و هراسیده ؛ بال هایش برنده میشود ، قسم میخورم ، درد دارد.....زخم هایش درد دارد)..
بال های کوچکش قلبم ، را نوازش میکرد ولی حال ، او بزرگ شده ،
و او ، هراسیده از توییست که موجب وجودش شدی... -[ مهربانک ]- ، تو را باید در میدان لاله های خونینِ قلبت ؛ رها کرد ، تا که بلکه شاید بتوانی احساسم را درک کنی ،. پروانه ی کوچک من ، مُرده است !! من اهمیتی به علت وجودش نداشتم من ، اورا میدیدم که از وجود من است ؛ و حال..او مُرده¡....
بال های کوچکش قلبم ، را نوازش میکرد ولی حال ، او بزرگ شده ،
و او ، هراسیده از توییست که موجب وجودش شدی... -[ مهربانک ]- ، تو را باید در میدان لاله های خونینِ قلبت ؛ رها کرد ، تا که بلکه شاید بتوانی احساسم را درک کنی ،. پروانه ی کوچک من ، مُرده است !! من اهمیتی به علت وجودش نداشتم من ، اورا میدیدم که از وجود من است ؛ و حال..او مُرده¡....
۳.۷k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.