PART23
#PART23
#خلسه
الیزابت بعد از کمی مکث کردن ادامه میده:«نمیخواستم ولی همه چیو دیدم آرمان!،بلاخره وسط کارت مزاحم شدم...»
یه نفس عمیق کشیدم و دست به کمر وایسادم،الیزابت اشتباه قضیه رو فهمیده بود،فکر میکرد من داشتم با ساناز کاری میکردم برا همین ادامه دادم:«من کاری نمیکردم که بخوای مزاحمم بشی یا نه،تو همیشه کلید قلب منو داری،تا وقتی هم این کلید دست تو باشه،تو مسئول ورود و خروج قلبمی!»
الیزابت لبشو از روی خجالت آروم گاز گرفت و لبخند شیطنت آمیزی از روی رضایت بهم زد و ادامه داد:«همیشه با همین زبون بازیات آدمو رام میکنی،وگرنه تا الان حداقل ۱۰ دفعه تو گوشت زده بودم»
پوزخندی زدم و گفتم:«اووو پس دست بزن هم که پیدا کردی،چشمم روشن!»آروم از پهلوش نیشگون گرفتم و با خنده جوابم و داد که منم باهاش خندیدم و گفت:«با آوا صحبت کردی؟»
سرمو به نشونه ی منفی بودن تکون دادم و گفتم:«نه هنوز نتونستم،فعلا دارم رامش میکنم»
الیزابت ابروهاشو بالا داد و گفت:«اره دقیقا همونطوری که من و دخترای دیگه رو رام کردی،تو رمز و راز لاس زدن خیلی خوب از حفظی!»
اخمامو تو هم مشیدم و گفتم و باحالت تمسخرآمیزی گفتم:«آخه من جز تو کیو میبینم که بخوام باهاش حرف بزنم،تو فقط کلید این قلبو داری،خیلیم قشنگ قفل و کلیدش کردی کسی نمیتونه پاشو بزاره توی این قلب باصاحابم!»
الیزابت مثل لحن خودم با تمسخر گفت:«آها»
و دوباره جدی شد و با لحن خشنی گفت:«آرمان،چرا از وقتی برگشتی یه تختت کم شده؟ک..صخل بازی در میاری؟ما به اطلاعاتی که آوا داره نیاز داریم نفهم،هرچی زودتر باید از زیر زبونش بکشی بیرون وگرنه هممونو اینا به رگبار میبندن و میندازنمون اونجایی که عرب نیداخت!»
#چشم_چران_عمارت
#زن_زندگی_آزادی
#زن_عفت_افتخار
#زیبا
#چشم_چران_عمارت
#اشتباه_من
#افسانه_دریای_آبی
#غمگین
#بیبی_مانستر
#بی_تی_اس
🤍🍓. •√ @Zeynab_ku
#خلسه
الیزابت بعد از کمی مکث کردن ادامه میده:«نمیخواستم ولی همه چیو دیدم آرمان!،بلاخره وسط کارت مزاحم شدم...»
یه نفس عمیق کشیدم و دست به کمر وایسادم،الیزابت اشتباه قضیه رو فهمیده بود،فکر میکرد من داشتم با ساناز کاری میکردم برا همین ادامه دادم:«من کاری نمیکردم که بخوای مزاحمم بشی یا نه،تو همیشه کلید قلب منو داری،تا وقتی هم این کلید دست تو باشه،تو مسئول ورود و خروج قلبمی!»
الیزابت لبشو از روی خجالت آروم گاز گرفت و لبخند شیطنت آمیزی از روی رضایت بهم زد و ادامه داد:«همیشه با همین زبون بازیات آدمو رام میکنی،وگرنه تا الان حداقل ۱۰ دفعه تو گوشت زده بودم»
پوزخندی زدم و گفتم:«اووو پس دست بزن هم که پیدا کردی،چشمم روشن!»آروم از پهلوش نیشگون گرفتم و با خنده جوابم و داد که منم باهاش خندیدم و گفت:«با آوا صحبت کردی؟»
سرمو به نشونه ی منفی بودن تکون دادم و گفتم:«نه هنوز نتونستم،فعلا دارم رامش میکنم»
الیزابت ابروهاشو بالا داد و گفت:«اره دقیقا همونطوری که من و دخترای دیگه رو رام کردی،تو رمز و راز لاس زدن خیلی خوب از حفظی!»
اخمامو تو هم مشیدم و گفتم و باحالت تمسخرآمیزی گفتم:«آخه من جز تو کیو میبینم که بخوام باهاش حرف بزنم،تو فقط کلید این قلبو داری،خیلیم قشنگ قفل و کلیدش کردی کسی نمیتونه پاشو بزاره توی این قلب باصاحابم!»
الیزابت مثل لحن خودم با تمسخر گفت:«آها»
و دوباره جدی شد و با لحن خشنی گفت:«آرمان،چرا از وقتی برگشتی یه تختت کم شده؟ک..صخل بازی در میاری؟ما به اطلاعاتی که آوا داره نیاز داریم نفهم،هرچی زودتر باید از زیر زبونش بکشی بیرون وگرنه هممونو اینا به رگبار میبندن و میندازنمون اونجایی که عرب نیداخت!»
#چشم_چران_عمارت
#زن_زندگی_آزادی
#زن_عفت_افتخار
#زیبا
#چشم_چران_عمارت
#اشتباه_من
#افسانه_دریای_آبی
#غمگین
#بیبی_مانستر
#بی_تی_اس
🤍🍓. •√ @Zeynab_ku
۵.۱k
۰۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.