پسرعموی من⁹ با این حرفش بیشتر گریم گرفت
پسرعموی من⁹ با این حرفش بیشتر گریم گرفت
ارسلان:ببین جلو مهگل انقدر گریه نمیکنی هاااا
دیانا:ولم کن نمیخام زنت بشممم باگریه
ارسلان:تو غلط کردییی
محکم پرتم کرد رو تخت
ارسلان:الان یه کاری میکنم که پیشمون بشی
بند شلوارشو باز کرد جیغ زدم
دیانا:غلط کردممم ولم کنن
ارسلان:هیشش خوش میگذره
لباسمو تو تنم جر داد خودشم لباسشو دراورد جیغ زدم گریه کردم
محکم ک*یرشو کرد توم
جیغ زدم بیهوش شدم
*از زبون دیانا*
دیدم بیهوش شده ترسیدم
زدم تو گوشش صداش کردم بیدار نشد همینجوری ازش داشت خون میرفت
ارسلان:ماماننن باعربده
مامان ارسلان:چیشدههه
ارسلان:دیانا دیانااا
بردیمش بیمارستان دکتر باهام حرف زد
دکتر:خیلی رابطتتون خشن بود اقای کاشی به رحم اسیب زده این دارو هایی که میگم رو بگیرید و بزنید به کشاله های واژنشون
ارسلان:چشم
دکتر؛از این به بعد رعایت کنید
ارسلان:چشم
ارسلان:ببین جلو مهگل انقدر گریه نمیکنی هاااا
دیانا:ولم کن نمیخام زنت بشممم باگریه
ارسلان:تو غلط کردییی
محکم پرتم کرد رو تخت
ارسلان:الان یه کاری میکنم که پیشمون بشی
بند شلوارشو باز کرد جیغ زدم
دیانا:غلط کردممم ولم کنن
ارسلان:هیشش خوش میگذره
لباسمو تو تنم جر داد خودشم لباسشو دراورد جیغ زدم گریه کردم
محکم ک*یرشو کرد توم
جیغ زدم بیهوش شدم
*از زبون دیانا*
دیدم بیهوش شده ترسیدم
زدم تو گوشش صداش کردم بیدار نشد همینجوری ازش داشت خون میرفت
ارسلان:ماماننن باعربده
مامان ارسلان:چیشدههه
ارسلان:دیانا دیانااا
بردیمش بیمارستان دکتر باهام حرف زد
دکتر:خیلی رابطتتون خشن بود اقای کاشی به رحم اسیب زده این دارو هایی که میگم رو بگیرید و بزنید به کشاله های واژنشون
ارسلان:چشم
دکتر؛از این به بعد رعایت کنید
ارسلان:چشم
۳۱۱
۱۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.