پسر عموی من بیدار شدم دیدم توی بیمارستانم ارسلانم خوابی

پسر عموی من¹⁰ بیدار شدم دیدم توی بیمارستانم ارسلانم خوابیده بود روی صندلی
دیانا:من چم شده اینجا کجاستت
ارسلان:سلام دخترم بیدار شدی
دیانا:من دخترتو نیستم عوضی
ارسلان:درست حرف بزنن
دیانا:من نمیخام با تو ازدواج کنمم
ارسلان:دیگه دیره پردتو زدم تو مال منی
دیانا:زدم زیر گریه
ارسلان:ساکت میخام بخوابم
دیانا:چرا دوستم نداری؟باگریه
ارسلان:دوست دارم ولی اندازه مهگل نه
دیانا:ولی من دوست دارم با گریه
ارسلان:باشه باشه گریه نکن
دیانا:دلم دلم باگریه
ارسلان:هیش دیانا
اروم دلمو مالید اخی گفتم انگار دستاش مجعزه داشت
اروم لم دادم روش لبخندی زد
ارسلان:حال میده؟
دیانا:اوهم
ارسلان:مهگلم وقتی باهاش س*کس میکنم دلشو میمالم حال میکنه
دیانا:اها با بغض
ارسلان:چیشد
دیانا:هیچی با بغض
ارسلان:بغض نکن اونجوری
دیانا:داری دلمو میشکونی میدونستی؟بابغض
ارسلان:باشه ببخشید عشقم
دیانا:بهم نگو عشقم با گریه
ارسلان:خوب دخترم خوبه؟
دیانا:نمیدونم تاحالا بابام همچین حرفی نزده
ارسلان:باشه پس میگم دخترم کوچولو
دیانا:باشه
ارسلان:خوبی؟
دیانا:نه
ارسلان:بغل میخوایی؟
دیانا:نه
ادامه دارد...
دیدگاه ها (۹)

دوباره این وقت از سال رسید:)مستر کاشی تولدت مبارک باشه💜هر مو...

پسرعموی من¹¹ارسلان:دیانام من دوست دارمدیانا:باشه باشه میشه ب...

پسرعموی من⁹ با این حرفش بیشتر گریم گرفتارسلان:ببین جلو مهگل ...

پسرعموی من⁸ گوشیش زنگ خوردارسلان:جانم عشقممهگل:عشقم کجاییارس...

P16🍯÷معدشو شست و شو داریم الان حالش خوبه اما باید تا صیح این...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۷۸جیمین رو یادتونه؟ از صداي د...

پارت ۱۱رز وحشی خب حوصلم سر رفته پس رفتم اشپز خونه و به خدمتک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط