فیک جونگکوک: تاته مائه
فیکجونگکوک: تاتهمائه
part⁵⁹
انگشت اشاره شو بالا برد و روی سینه جئون محکم میگذاشت و برمیداشت
" نمیتونیم...نه تو و نه من ، نمیتونم مثل قبل شیم اینو توی گوشت فرو کن "a.t
در ماشین باز کرد
در خیابان قدم میزد که صدای جیون ازپشت سرش شنیده میشد
" اره ، نمیتونیم ، ولی فقط یه شانس دیگه بهم بده ، همه چیو من خراب کردم همهشون درست میکنم ولی فقط تو کنارم باش ، من از همه ی دنیا فقط تو رو میخوام ، فقط تو "jk
از شنیدن صداش و حرفایی های که نه جذابیتی داشت نه تاثیری خسته شده بود
از عصبانیت دستی لای موهای بلند و لختش کشید
نه میدونست کجاست نه قراره کجا بره
" کجا میخوای بری؟ "jk
" اصلا میدونی کجای؟ "jk
جوابی نشنید و به سوال پرسیدنش ادامه داد
" تنهای داری کجا میری وقتی جایی بلد نیستی؟ "jk
از سوالاش خسته شد و جوابی داد
" هر جای که تو نباشی "a.t
" هر جا بری میام دنبالت "jk
بوق های ماشین و فحش های که به صاحب ماشین یعنی جئون میدادن بیشتر از قبل اوج میگرفت
" هوی مرتیکه بیا ماشینه تو از این وسط بردار راه بند آوردی "
" تو برو ماشینتو از وسط جاده جمع کن "a.t
هوفی کشید و واژه 'لعنتی' آروم زیر لب گفت و به سمت ماشینش رفت
از فرصتی که نصیبش شده بود استفاده کرد و دوید
بی توجه به کفشی که باشه سریع میدوید
( کفش پاشنه بلند پوشیده )
یه ربعی همینطوری گذشت که صدای جئون از دور شنیده شد
" ا.تتتت (بلند) "jk
مکث کوتاهی کرد و به عقب نگاهی انداخت
داشت بهش نزدیک میشد
با دیدن سرعت دویدنش ، فرار کرد
همزمان صدای جئون هم بلند میشد
" ا.ت ، وایسااا (بلند) "jk
کوچهای دید و سریع وارد شد به پشت سلطی زبالهی که داخل کوچه بود قائم شد
بلافاصله قامت جئون در کوچه دیده شد
قدم های آرومی در کوچه برمیداشت و صحبت میکرد
" ا.ت ، میدونم اینجای ، نمیخوام باهات کاری کنم بیا بیرون "jk
بعد از تموم شدن حرفش کوچه به سکوت شب پناه برد
جز صدای ماشین های که گَه گداهی رد میشدن چیزی دیگر شنیده نمیشده
" فقط میخوام باهات حرف بزنم "jk
" قول میدم که باهات کاری نداشته باشم فقط بیا بیرون "jk
باز هم جوابی نشنید
" خیلی خب باشه ، از همینجا میگم "jk
آروم به جلو قدم برمیداشت و به اطراف نگاه میکرد
" ا.ت ، من خیلی متاسفم ، بابت تمام کارای که باهات کردم "jk
" حقمه هر کاری که باهام میکنی حقمه ولی من نمیتونم ازت دور باشم ا.ت "jk
" درسته من مقصر همه چیم ولی باور کن مهمه اینه که یادمه مون باشه که عمرمون کوتاس، وقتی این زندگی داره تموم میشه میگیم که ای کاش یکم بیشتر فرصت داشتیم تا بهم نگاه کنیم و حرفای دلمون بزنیم ... "jk
" ا.ت ... دوست دارم ، برگرد "jk
part⁵⁹
انگشت اشاره شو بالا برد و روی سینه جئون محکم میگذاشت و برمیداشت
" نمیتونیم...نه تو و نه من ، نمیتونم مثل قبل شیم اینو توی گوشت فرو کن "a.t
در ماشین باز کرد
در خیابان قدم میزد که صدای جیون ازپشت سرش شنیده میشد
" اره ، نمیتونیم ، ولی فقط یه شانس دیگه بهم بده ، همه چیو من خراب کردم همهشون درست میکنم ولی فقط تو کنارم باش ، من از همه ی دنیا فقط تو رو میخوام ، فقط تو "jk
از شنیدن صداش و حرفایی های که نه جذابیتی داشت نه تاثیری خسته شده بود
از عصبانیت دستی لای موهای بلند و لختش کشید
نه میدونست کجاست نه قراره کجا بره
" کجا میخوای بری؟ "jk
" اصلا میدونی کجای؟ "jk
جوابی نشنید و به سوال پرسیدنش ادامه داد
" تنهای داری کجا میری وقتی جایی بلد نیستی؟ "jk
از سوالاش خسته شد و جوابی داد
" هر جای که تو نباشی "a.t
" هر جا بری میام دنبالت "jk
بوق های ماشین و فحش های که به صاحب ماشین یعنی جئون میدادن بیشتر از قبل اوج میگرفت
" هوی مرتیکه بیا ماشینه تو از این وسط بردار راه بند آوردی "
" تو برو ماشینتو از وسط جاده جمع کن "a.t
هوفی کشید و واژه 'لعنتی' آروم زیر لب گفت و به سمت ماشینش رفت
از فرصتی که نصیبش شده بود استفاده کرد و دوید
بی توجه به کفشی که باشه سریع میدوید
( کفش پاشنه بلند پوشیده )
یه ربعی همینطوری گذشت که صدای جئون از دور شنیده شد
" ا.تتتت (بلند) "jk
مکث کوتاهی کرد و به عقب نگاهی انداخت
داشت بهش نزدیک میشد
با دیدن سرعت دویدنش ، فرار کرد
همزمان صدای جئون هم بلند میشد
" ا.ت ، وایسااا (بلند) "jk
کوچهای دید و سریع وارد شد به پشت سلطی زبالهی که داخل کوچه بود قائم شد
بلافاصله قامت جئون در کوچه دیده شد
قدم های آرومی در کوچه برمیداشت و صحبت میکرد
" ا.ت ، میدونم اینجای ، نمیخوام باهات کاری کنم بیا بیرون "jk
بعد از تموم شدن حرفش کوچه به سکوت شب پناه برد
جز صدای ماشین های که گَه گداهی رد میشدن چیزی دیگر شنیده نمیشده
" فقط میخوام باهات حرف بزنم "jk
" قول میدم که باهات کاری نداشته باشم فقط بیا بیرون "jk
باز هم جوابی نشنید
" خیلی خب باشه ، از همینجا میگم "jk
آروم به جلو قدم برمیداشت و به اطراف نگاه میکرد
" ا.ت ، من خیلی متاسفم ، بابت تمام کارای که باهات کردم "jk
" حقمه هر کاری که باهام میکنی حقمه ولی من نمیتونم ازت دور باشم ا.ت "jk
" درسته من مقصر همه چیم ولی باور کن مهمه اینه که یادمه مون باشه که عمرمون کوتاس، وقتی این زندگی داره تموم میشه میگیم که ای کاش یکم بیشتر فرصت داشتیم تا بهم نگاه کنیم و حرفای دلمون بزنیم ... "jk
" ا.ت ... دوست دارم ، برگرد "jk
۱۲.۹k
۰۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.