پسر عموی من⁵ رفتم داخل که ارسلانم اومد امشب قرار خونمون ب
پسر عموی من⁵ رفتم داخل که ارسلانم اومد امشب قرار خونمون بمونن خیلی خوشحال بودم ارسلان امشب میومد پیشم میخوابید البته اگر بابام میزاشت
حرف ارسلان خیلی برای بابام برو داشت و احتمالا اجازه میداد برام کلی لباس خریده بود برام با یه سالیوان با بو منم یه گردن بند ست خریدم که باهم ست کنیم. ارسلان بنظرم خیلی پسر خوبی میاد
*اره منم گذاشتم پسرخوبی باشه😔😂*
ارسلان:عمو من امشب پیش دیانا میخابم
آرش:ارسلان جان اخه شما که محرم نیستید هر موقع محرم شدید و عقد کردید بعد میتونید پیش هم بخوابید
ارسلان:باشه عمو جان
اروم رفتم اتاقم که ارسلانم اومد
اروم اومد سمتم چونمو گرفت ل*بمو بوسید
ارسلان:کی عقد میکنیم بنظرت؟
دیانا:نمیدونم هر موقعه بابا اینا بگن دیگه با ناز و خجالت
ارسلان:ای جون چه نازیم میکنه برای من
دوباره لب*مو بوسید تنمو لمس کرد
ارسلان :دوست دارم عشقم
دیانا:منم بالبخند
ارسلان: بهم بگو بابایی
دیانا:بگم بابایی؟
ارسلان:اره گوگولی
ادامه دارد
حرف ارسلان خیلی برای بابام برو داشت و احتمالا اجازه میداد برام کلی لباس خریده بود برام با یه سالیوان با بو منم یه گردن بند ست خریدم که باهم ست کنیم. ارسلان بنظرم خیلی پسر خوبی میاد
*اره منم گذاشتم پسرخوبی باشه😔😂*
ارسلان:عمو من امشب پیش دیانا میخابم
آرش:ارسلان جان اخه شما که محرم نیستید هر موقع محرم شدید و عقد کردید بعد میتونید پیش هم بخوابید
ارسلان:باشه عمو جان
اروم رفتم اتاقم که ارسلانم اومد
اروم اومد سمتم چونمو گرفت ل*بمو بوسید
ارسلان:کی عقد میکنیم بنظرت؟
دیانا:نمیدونم هر موقعه بابا اینا بگن دیگه با ناز و خجالت
ارسلان:ای جون چه نازیم میکنه برای من
دوباره لب*مو بوسید تنمو لمس کرد
ارسلان :دوست دارم عشقم
دیانا:منم بالبخند
ارسلان: بهم بگو بابایی
دیانا:بگم بابایی؟
ارسلان:اره گوگولی
ادامه دارد
۳.۰k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳