پسر عموی من⁴ از خواب بیدار شدم دیدم یه چشای سیاه داره نگا
پسر عموی من⁴ از خواب بیدار شدم دیدم یه چشای سیاه داره نگام میکنه جیغ زدم
ارسلان:عه ایش الان فکر میکنن چیکار داریم میکنیم باخنده
دیانا:ببخشید خو یهو دیدم یکی داره نگام میکنه ترسیدم
ارسلان:ببخشید جوجه
دیانا:ارسلان
ارسلان:جانم
دیانا:من بابام بهم محبتی نکرده من محبت تورو نیاز دارم هیچوقت محبتتو ازم دریق نکن
ارسلان:حتما دختر کوچولوم
دیانا:لبخندی زدم
موهامو اروم نازکرد
ارسلان:چقدر تو قشنگی اخه جیگر
دیانا:مرسی بالبخند
ارسلان:پاشو کله پاچه گرفتم
دیانا:باشه
رفتم دستشویی صورتمو شستم کله پاچه خوردیم
ارسلان:عمو جان
آرش:جانم پسرم
ارسلان:میشه منو دیانا یکم بریم بیرون خریدم بکنیم
آرش:اره حتما ولی الان؟
ارسلان:بعدظهر
آرش:باشه پسرم
*دوساعت بعد*
ظهر شده بود پس رفتیم یکم خرید نهارم خوردیم کلی لباس برام خریده بود کلی خوشحال شدم دومین شماره تو گوشیم شد ارسلان....
ادامه دارد.
*فردا هم دوتا پارت میدم*
ارسلان:عه ایش الان فکر میکنن چیکار داریم میکنیم باخنده
دیانا:ببخشید خو یهو دیدم یکی داره نگام میکنه ترسیدم
ارسلان:ببخشید جوجه
دیانا:ارسلان
ارسلان:جانم
دیانا:من بابام بهم محبتی نکرده من محبت تورو نیاز دارم هیچوقت محبتتو ازم دریق نکن
ارسلان:حتما دختر کوچولوم
دیانا:لبخندی زدم
موهامو اروم نازکرد
ارسلان:چقدر تو قشنگی اخه جیگر
دیانا:مرسی بالبخند
ارسلان:پاشو کله پاچه گرفتم
دیانا:باشه
رفتم دستشویی صورتمو شستم کله پاچه خوردیم
ارسلان:عمو جان
آرش:جانم پسرم
ارسلان:میشه منو دیانا یکم بریم بیرون خریدم بکنیم
آرش:اره حتما ولی الان؟
ارسلان:بعدظهر
آرش:باشه پسرم
*دوساعت بعد*
ظهر شده بود پس رفتیم یکم خرید نهارم خوردیم کلی لباس برام خریده بود کلی خوشحال شدم دومین شماره تو گوشیم شد ارسلان....
ادامه دارد.
*فردا هم دوتا پارت میدم*
۴.۱k
۱۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.