رمان ملک قلبم
رمان ملک قلبم
پارت ۸۰
.. ۳ ماه بعد ..
دیانا، من الان ۲۱ سالمه با یه بچه که از منو ارسلان هست من توی همون خونه با خاطرات ارسلان زندگی میکنم من توی این چند وقت تصمیم گرفتم برم دانشگاه و ادامه درسم رو بخونم
ارسلان، من یک ماه پیش مچ لیلا رو گرفتم و ولش کردم گفت دوسم نداره منم از خونش اومدم بیرون و کاملا ولش کردم الان ۲۵ سالمه و استاد دانشگاه هستم دلم برای دیانا خیلی تنگ شده توی فکرش بودم که نگام به ساعت افتاد عه ساعت ۸ ساعت ۹ کلاس ها شروع میشه پاشدم لباس همو پوشیدم و سوار ماشین شدم راهی شدم سمت دانشگاه
دیانا، ارغوان و گذاشتم پیش ستایش و
راهی دانشگاه شدم
پارت ۸۰
.. ۳ ماه بعد ..
دیانا، من الان ۲۱ سالمه با یه بچه که از منو ارسلان هست من توی همون خونه با خاطرات ارسلان زندگی میکنم من توی این چند وقت تصمیم گرفتم برم دانشگاه و ادامه درسم رو بخونم
ارسلان، من یک ماه پیش مچ لیلا رو گرفتم و ولش کردم گفت دوسم نداره منم از خونش اومدم بیرون و کاملا ولش کردم الان ۲۵ سالمه و استاد دانشگاه هستم دلم برای دیانا خیلی تنگ شده توی فکرش بودم که نگام به ساعت افتاد عه ساعت ۸ ساعت ۹ کلاس ها شروع میشه پاشدم لباس همو پوشیدم و سوار ماشین شدم راهی شدم سمت دانشگاه
دیانا، ارغوان و گذاشتم پیش ستایش و
راهی دانشگاه شدم
۱۱.۸k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.