رمان پادشاه زندگیم
رمان پادشاه زندگیم
پارت ۷
ارسلان، از همون اول
نادر،فعلا که دیانا این مدلی نیست
دیانا، دیگه نمیتونستم هیچی از عشقم نگم من از اون روزی که اومدم اینجا ارسلان و دیدم دلم لرزید
نادر،این ممکن نیست
ارسلان، چرا مگه عاشق شدن جرمه
نادر،نه
دیانا، من با ارسلان ازدواج میکنم
نادر،تند نرو من کسه دیگه ای رو برای ارسلان در نظر دارم
ارسلان، من بجز دیانا با کسی ازدواج نمیکنم
دیانا، با بغض گفتم آقا ارسلان شما به نظر پدرتون عمل کن دویدم تو اتاق
ارسلان، داشتم میرفتم دنبالش که بابا گفت
نادر،چقدر دوست داره ازدواجش با من اجباری بود ولی اگه دوسش داری نزار بمونه اون دختر آرزو خیلی هاس
ارسلان، با یه ذوقی دویدم تو اتاق درو قفل کردم
دیانا، با گريه برو بیرون
ارسلان،چون میخواستم برم جایی کت شلوار پوشیده بودم کروباتمو شل کردم دکمه بالای پیراهنم رو باز کردم رفتم کنارش نشستم
پارت ۷
ارسلان، از همون اول
نادر،فعلا که دیانا این مدلی نیست
دیانا، دیگه نمیتونستم هیچی از عشقم نگم من از اون روزی که اومدم اینجا ارسلان و دیدم دلم لرزید
نادر،این ممکن نیست
ارسلان، چرا مگه عاشق شدن جرمه
نادر،نه
دیانا، من با ارسلان ازدواج میکنم
نادر،تند نرو من کسه دیگه ای رو برای ارسلان در نظر دارم
ارسلان، من بجز دیانا با کسی ازدواج نمیکنم
دیانا، با بغض گفتم آقا ارسلان شما به نظر پدرتون عمل کن دویدم تو اتاق
ارسلان، داشتم میرفتم دنبالش که بابا گفت
نادر،چقدر دوست داره ازدواجش با من اجباری بود ولی اگه دوسش داری نزار بمونه اون دختر آرزو خیلی هاس
ارسلان، با یه ذوقی دویدم تو اتاق درو قفل کردم
دیانا، با گريه برو بیرون
ارسلان،چون میخواستم برم جایی کت شلوار پوشیده بودم کروباتمو شل کردم دکمه بالای پیراهنم رو باز کردم رفتم کنارش نشستم
۹.۱k
۲۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.