Monarchy part : 34
نیمه های شب بود و من مدام در رختخواب پرت میشدم نمی توانستم بخوابم ذهنم مدام به سمت تهیونگ میرفت چرا امروز به من خیره شده بود؟
صدای پیانو را در سالن های خالی شنیدم قبل از اینکه بفهمم صدایی را دنبال میکردم که مرا به سالن رقص هدایت کرد در کمی باز بود نگاهی انداختم و دیدم کسی روی نیمکت کنار پیانو نشسته است تخته کف زیر وزن کمی می چرخید لبم را گاز گرفتم به این امید که هر کسی که این بود نداند من اینجا هستم
_ هر کسی که گوش میدهد میتوانید بیرون بیایید
صدای عمیقی گفت پادشاه بود سریع وارد سالن رقص شدم تعظیم کردم
+ ببخشید اعلیحضرت صدای پیانو را شنیدم و می خواستم ببینم چه کسی در نیمه شب مینوازد من را ببخشید نمی دانستم شما هستید من مرخصی میگیرم
برگشتم تا بروم اما صدایش باعث شد بایستم
_ نه لطفا با من همراه باشید
انجام دادم اما ساکت بود او باز پیانو نزد بالاخره گفت
_ کمرت چطوره؟
+ بسیار بهتر است متشکرم شما
ناگهان به یاد آوردم که قبل از شلاق به من چه گفته بود
_ کاش تا زمانی که در انظار عمومی نیستیم مرا اعلیحضرت خطاب نمی کردی
وقتی اسمش را گفتم گوشه لبش بالا آمد
+ تهیونگ
_ ساز میزنی؟
او پرسید سرم را تکان دادم
_ بیا من به شما آموزش میدهم
او به من اشاره کرد او روی نیمکت رفت تا جا برای من باز شود
دستم را گرفت و روی کلیدهای سفید گذاشت
_ دستت رو اینجا بزار فقط منو دنبال کن
او یک آکورد زد و سپس منتظر ماند تا من هم از آن پیروی کنم همانطور که آنها را درست بازی میکردم به آرامی لبخند زدم
او چند نت بعدی را نواخت نت اول رو درست زدم ولی دوتای دیگه رو اشتباه زدم نتهای اشتباه در سراسر سالن رقص طنین انداز شد
اینجوری خم شد نزدیکتر شد و دستش دست کوچکم را می پوشاند فشار خفیف دست هایش را که روی کلیدها فشار می آورد احساس کردم به نتهای در حال پخش لبخند زدم و سرم را به سمت او چرخاندم وقتی متوجه شدم چقدر چهره او به من نزدیک است لبخندم از بین رفت
چشمان آبی او چشمان من را تسخیر کرد چشمانش از چشمانم به سمت لب هایم سوسو زد متوجه شدم که همین کار را میکنم او به آرامی به داخل خم شده بود و من هم همینطو. سپس از حالت خلسه خارج شدم و به کلیدها نگاه کردم گلویش را صاف کرد و دستش را از روی دستم برداشت
_ من باید برم بخوابم دیر شده است شب بخیر
از روی نیمکت بلند شد و از اتاق بیرون رفت
های گایز اینم از پارت هدیه لایک و کامنت بزارید حمایت کنید و نظراتون درباره این پارت بهم بگید گایز
صدای پیانو را در سالن های خالی شنیدم قبل از اینکه بفهمم صدایی را دنبال میکردم که مرا به سالن رقص هدایت کرد در کمی باز بود نگاهی انداختم و دیدم کسی روی نیمکت کنار پیانو نشسته است تخته کف زیر وزن کمی می چرخید لبم را گاز گرفتم به این امید که هر کسی که این بود نداند من اینجا هستم
_ هر کسی که گوش میدهد میتوانید بیرون بیایید
صدای عمیقی گفت پادشاه بود سریع وارد سالن رقص شدم تعظیم کردم
+ ببخشید اعلیحضرت صدای پیانو را شنیدم و می خواستم ببینم چه کسی در نیمه شب مینوازد من را ببخشید نمی دانستم شما هستید من مرخصی میگیرم
برگشتم تا بروم اما صدایش باعث شد بایستم
_ نه لطفا با من همراه باشید
انجام دادم اما ساکت بود او باز پیانو نزد بالاخره گفت
_ کمرت چطوره؟
+ بسیار بهتر است متشکرم شما
ناگهان به یاد آوردم که قبل از شلاق به من چه گفته بود
_ کاش تا زمانی که در انظار عمومی نیستیم مرا اعلیحضرت خطاب نمی کردی
وقتی اسمش را گفتم گوشه لبش بالا آمد
+ تهیونگ
_ ساز میزنی؟
او پرسید سرم را تکان دادم
_ بیا من به شما آموزش میدهم
او به من اشاره کرد او روی نیمکت رفت تا جا برای من باز شود
دستم را گرفت و روی کلیدهای سفید گذاشت
_ دستت رو اینجا بزار فقط منو دنبال کن
او یک آکورد زد و سپس منتظر ماند تا من هم از آن پیروی کنم همانطور که آنها را درست بازی میکردم به آرامی لبخند زدم
او چند نت بعدی را نواخت نت اول رو درست زدم ولی دوتای دیگه رو اشتباه زدم نتهای اشتباه در سراسر سالن رقص طنین انداز شد
اینجوری خم شد نزدیکتر شد و دستش دست کوچکم را می پوشاند فشار خفیف دست هایش را که روی کلیدها فشار می آورد احساس کردم به نتهای در حال پخش لبخند زدم و سرم را به سمت او چرخاندم وقتی متوجه شدم چقدر چهره او به من نزدیک است لبخندم از بین رفت
چشمان آبی او چشمان من را تسخیر کرد چشمانش از چشمانم به سمت لب هایم سوسو زد متوجه شدم که همین کار را میکنم او به آرامی به داخل خم شده بود و من هم همینطو. سپس از حالت خلسه خارج شدم و به کلیدها نگاه کردم گلویش را صاف کرد و دستش را از روی دستم برداشت
_ من باید برم بخوابم دیر شده است شب بخیر
از روی نیمکت بلند شد و از اتاق بیرون رفت
های گایز اینم از پارت هدیه لایک و کامنت بزارید حمایت کنید و نظراتون درباره این پارت بهم بگید گایز
- ۱۳.۱k
- ۱۹ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط