رمان ملک قلبم

رمان ملک قلبم

پارت ۵۳

ارسلان، سوار ماشین شدیم بعد ۳۰ دقیقه رسیدیم

دیانا، اوم ماشین ایرهاکی تاب از اونا که یه چیزی میبندن به کمرت پاهاتو میگیرن بعد ول میکنن میری هوا

ارسلان، اوکی

‌... بعد شهر بازی ..

دیانا، ارسلان

ارسلان، جان

دیانا، برام بلال میخری

ارسلان، آره ۲ تا بلال گرفتم خوردیم سوار ماشین شدیم بعد ۳۰ دقیقه رسیدیم خونه

دیانا، آخ مردم مادر

ارسلان، اولا خدا نکنه دومم تو کاری کردی همش بازی کردی

دیانا، خوب خسته میشم درضمن دلم درد میکنه

ارسلان، برات جوشانده درست میکنم

دیانا، باشه من میرم رو تخت دراز بکشم

ارسلان، باشه برو

دیانا، رفتم رو تخت دراز کشیدم به زندگی خودم و ارسلان فکر میکردم که در اتاق باز شد ارسلان اومد تو
دیدگاه ها (۲)

رمان ملک قلبم پارت ۵۴ارسلان، بیا عزیزم بخور بهتر شی دیانا، ج...

رمان ملک قلبم پارت ۵۵دیانا، ارسلان ارسلان، بله دیانا، گشنمه ...

رمان ملک قلبم پارت ۵۲دیانا، مثل نی‌نی ها سینمو می‌خورد دستمو...

ملکه قلبم پارت ۵۱دیانا، دلت میاد بامن کاری کنی ارسلان، آره ن...

رمان بغلی من پارت ۵۰دیانا :خوشگله ارسلان: آره بریم تو ماشین ...

رمان بغلی من پارت ۱۱۸و۱۱۹و۱۲۰ارسلان: چه زشته ای داره دیانا: ...

رمان بغلی من پارت ۱۱۵و۱۱۶و۱۱۷ارسلان :یه روز نشده ناز میشیدیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط