پارت ۶ میکانگ چرا همیشه آرومه؟
پارت ۶ میکانگ چرا همیشه آرومه؟
جیهوپ از خواب پاشد
دید میکانگ با حالت 😬جلو در وایستاده
جیهوپ:میکانگ چرا اونجا وایستادی؟!
میکانگ:ازدستم عصبانی؟
جیهوپ:نه چرا؟
میکانگ:به خاطر رفتارم تو پارک
جیهوپ:رفتارت مگه بد بود؟
میکانگ:نمیدونم
جیهوپ:تو هیچ کار اشتباهی نکردی،یونگی بود که رفتارش بد بود
میکانگ:آخه......
جیهوپ پاشد رفت میکانگ بوسید و گفت:بیا حرف یونگی رو به واقعیت تبدیل کنیم و من دوس پسرت باشم
میکانگ:این چی بود😳
جیهوپ:گفتی دوست پسر نداری
میکانگ:چرا دارم
جیهوپ:یعنی چی🤨
میکانگ:الانم داشت نگاهمون میکرد😫
جیهوپ:چی!
میکانگ:قرار بود ازت معذرت خواهی کنه
(یونگی قرار بود تو کمد قایم شه و یهو بپره بیرون و از جیهوپ یهو معذرت بخواد)
یونگی با عصبانیت اومد از دست میکانگ گرفت و رفت
دوباره رفتن خونه یونگی
یونگی رفت داخل و میکانگ تا اومد داخل یونگی یدونه زد دم گوش میکانگ
یونگی:چرا جیهوپ و بوسیدی🤬
میکانگدستشو گذاشت رو صورتش و یه نفس عمیق کشیدو گفت:من اونُ نبوسیدم
یونگی:پس کی بود جیهوپ داشت میبوسید
میکانگ:اون یهو منو بوسید ،من حواسم نبود😕
یونگی:خوبه روز اول باید این اتفاق بیوفته😡
میکانگ:الان بهتره من اینجا نباشم
میکانگ رفت بیرون
چند ساعت بعد یونگی به میکانگ زنگ زد ولی میکانگ تلفنُ جواب نداد
روز بعدشم هم خبری از میکانگ نبود
چند سال گذشتُ از میکانگ خبری نبود،یونگی با یونسو قرار میذاشت ولی دلش پیش میکانگ گیر بود
امروز یکی از دوستای یونسو با دوست پسرش از خارج میاد و یونسو با یونگی داره میره دنبالشون
تو فرودگاه بودن
یونگی:یونسو هیچ میدونی چی پوشیده یا چه شکلیه
یونسو:آره بابا
یونگی:بعید میدونم
یونسو:عه اوناهاشن
یونگی:کو
یونگیدیدمیکانگِوسرشوگذاشتهروشونهبومگیو خوابیده
(بومگیودوستپسرمیکانگویکیازعضاگروهتیاکستی)
یونسو دوید سمت بومگیو ومیکانگ و یونگی هم آروم آروم رفت سمتشون
بومگیو:عه یونسو شی سلام
یونسو:سلام،میبینم عشقت خوابه
بومگیو:چند شبه نخوابیده
یونسو:یعنی الان بیدارش نمیکنی؟
بومگیو پاشد میکانگ و بغل و بلند کرد وگفت:نه،بیدارش نمیکنم
یونسو:یونگی یاد بگیر،ببین چقدر دوسش داره.یونگی هنوز😕مونده بود
یونسو:یونگی حالت خوبه؟
یونگی:آره
جیهوپ از خواب پاشد
دید میکانگ با حالت 😬جلو در وایستاده
جیهوپ:میکانگ چرا اونجا وایستادی؟!
میکانگ:ازدستم عصبانی؟
جیهوپ:نه چرا؟
میکانگ:به خاطر رفتارم تو پارک
جیهوپ:رفتارت مگه بد بود؟
میکانگ:نمیدونم
جیهوپ:تو هیچ کار اشتباهی نکردی،یونگی بود که رفتارش بد بود
میکانگ:آخه......
جیهوپ پاشد رفت میکانگ بوسید و گفت:بیا حرف یونگی رو به واقعیت تبدیل کنیم و من دوس پسرت باشم
میکانگ:این چی بود😳
جیهوپ:گفتی دوست پسر نداری
میکانگ:چرا دارم
جیهوپ:یعنی چی🤨
میکانگ:الانم داشت نگاهمون میکرد😫
جیهوپ:چی!
میکانگ:قرار بود ازت معذرت خواهی کنه
(یونگی قرار بود تو کمد قایم شه و یهو بپره بیرون و از جیهوپ یهو معذرت بخواد)
یونگی با عصبانیت اومد از دست میکانگ گرفت و رفت
دوباره رفتن خونه یونگی
یونگی رفت داخل و میکانگ تا اومد داخل یونگی یدونه زد دم گوش میکانگ
یونگی:چرا جیهوپ و بوسیدی🤬
میکانگدستشو گذاشت رو صورتش و یه نفس عمیق کشیدو گفت:من اونُ نبوسیدم
یونگی:پس کی بود جیهوپ داشت میبوسید
میکانگ:اون یهو منو بوسید ،من حواسم نبود😕
یونگی:خوبه روز اول باید این اتفاق بیوفته😡
میکانگ:الان بهتره من اینجا نباشم
میکانگ رفت بیرون
چند ساعت بعد یونگی به میکانگ زنگ زد ولی میکانگ تلفنُ جواب نداد
روز بعدشم هم خبری از میکانگ نبود
چند سال گذشتُ از میکانگ خبری نبود،یونگی با یونسو قرار میذاشت ولی دلش پیش میکانگ گیر بود
امروز یکی از دوستای یونسو با دوست پسرش از خارج میاد و یونسو با یونگی داره میره دنبالشون
تو فرودگاه بودن
یونگی:یونسو هیچ میدونی چی پوشیده یا چه شکلیه
یونسو:آره بابا
یونگی:بعید میدونم
یونسو:عه اوناهاشن
یونگی:کو
یونگیدیدمیکانگِوسرشوگذاشتهروشونهبومگیو خوابیده
(بومگیودوستپسرمیکانگویکیازعضاگروهتیاکستی)
یونسو دوید سمت بومگیو ومیکانگ و یونگی هم آروم آروم رفت سمتشون
بومگیو:عه یونسو شی سلام
یونسو:سلام،میبینم عشقت خوابه
بومگیو:چند شبه نخوابیده
یونسو:یعنی الان بیدارش نمیکنی؟
بومگیو پاشد میکانگ و بغل و بلند کرد وگفت:نه،بیدارش نمیکنم
یونسو:یونگی یاد بگیر،ببین چقدر دوسش داره.یونگی هنوز😕مونده بود
یونسو:یونگی حالت خوبه؟
یونگی:آره
۷.۷k
۱۵ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.