پارت¹⁰
پارت¹⁰
#ویو کوک
از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون رفتم تو آشپز خونه کسی نبود همه جارو گشتم تهیونگ رفته بود خب فک کنم فرصت خوبیه رفتم اتاقا رو چک کردم و اتاق کار تهیونگ رو پیدا کردم میخواستم مدارک قرار داد رو بسوزونم چون تو اون قرار داد اسم عموم بود عموم نباید بیاد کره و پاش به خانواده ما باز بشه ولی وقتی که داشتم میگشتم به چند تا عکس برخوردم اینا من بودم
یکیش امشب گرفته شده بود وقتی خواب بودم بقیه اش واسه روزای دیگس
تو یکیش لخت بودم
این عکسا رو کی گرفته ؟!
_ سلام بیبی
+ عه سلام(ترسیده)
_ چیکار میکنی؟
+ اینا چیه؟
_ او این عکسا ؟ بدش به من
+ نه اول بگو چیه؟ تو گرفتیش؟
_ نه من نگرفتم ولی مال منن بده
+ اول بگو چرا(داد)
_ اول صبحی داد نزن دیگه
+ چرا من تو این عکسام؟
_ خب دوست دارم و می داشتم هر لحظه داشته باشند ازت عکس گرفتم اووو من با این عکسا ج.ق میزنم
+ هااا؟ تو یه روانی ای
_ کجا میریی؟
از اتاق دراومدم بیرون و با همون لباسا درو باز کردم که برم بیرون ولی با جیمین و یونگی مواجه شدن
& اوه جونگکوکککک( بغل)
¥ سلام اوضاع روبراهه؟
+ جیمین بیا باید بریم
& هی چیشده داریم میایم خونه تهیونگ پیش شما کجا بریم؟
_ اووووو یونگی اومدی
¥ شت باز الکل خوردی؟!
+ الکل؟
_ بیا کوکی جونمممم این شخص اون عکسا رو واسه من جور کرده
+ تو این عکسای کوفتی رو از من گرفتی؟
¥ خب آره به هرحال رئیسمه من نمیتونم که بهش بگم نه
& جدی یونگی؟
¥ نه واقعا زوری بود
+ هوففففف
& بیا بریم تو خونه خاشث میکنیم بهم اعتماد کن
رفتیم تو خونه یونگی مستی تهیومگ رو پروند و نشوند جلوم
_ عاممم متاسفم
+ ببند دهنتو
_ ایش
& خب تهیونگ چرا اون عکسا رو گرفتی ؟
_ خب من جونگکوک رو دوست داشتم از اینکه نداشتمش عصبی بودم واسه همین عکساش رو جور کردم
& این عکس لخته چی میگه؟
_ خبببببب به هرحال یه عکسی باید باشه که من بتونم خودمو باهاش...
+ نههه نگو بقیه اش رو بسه میدونم چی میخواد بگه
¥.& چی؟
+ بیاید در گوشتون بگم( آروم گفت)
& خاک تو سر کثافتت
¥ فک نمیکردم واسه اینکارا عکسو بخوای
_( لبخند مستطیلی) ببخشید
+ اوهوم باشه ما میریم
رفتم بالا و لباسام رو عوض کردم وقتی اومدم بیرون دیدم جیمین لایه دستای یونگیههههه فک کنم داره بهشون خوش میگذره هیچی نگفتم و آروم و بی سر و صدا رفتم پایین که تهیومگ یچی گفت و منم سریع چسبوندمش به دیوار و دستمو گذاشتم رو دهنش نزدیک هم بودیم
+ هیسسسسسسسس حرف نزن
که دستم رو برداشتم و بازم حرف زد
+ بابا بندد دهنتوووو
دوباره دستم و برداشتم و گفت
_ واسه بستن دهنم بوسم کن
+ گمشو بابا
اومدم داد بزنه که ناخود آگاه بوسش کردم کمرم رو گرفت و چسبیدیم بهم
#ویو کوک
از خواب بیدار شدم رفتم دستشویی دست و صورتم رو شستم و اومدم بیرون رفتم تو آشپز خونه کسی نبود همه جارو گشتم تهیونگ رفته بود خب فک کنم فرصت خوبیه رفتم اتاقا رو چک کردم و اتاق کار تهیونگ رو پیدا کردم میخواستم مدارک قرار داد رو بسوزونم چون تو اون قرار داد اسم عموم بود عموم نباید بیاد کره و پاش به خانواده ما باز بشه ولی وقتی که داشتم میگشتم به چند تا عکس برخوردم اینا من بودم
یکیش امشب گرفته شده بود وقتی خواب بودم بقیه اش واسه روزای دیگس
تو یکیش لخت بودم
این عکسا رو کی گرفته ؟!
_ سلام بیبی
+ عه سلام(ترسیده)
_ چیکار میکنی؟
+ اینا چیه؟
_ او این عکسا ؟ بدش به من
+ نه اول بگو چیه؟ تو گرفتیش؟
_ نه من نگرفتم ولی مال منن بده
+ اول بگو چرا(داد)
_ اول صبحی داد نزن دیگه
+ چرا من تو این عکسام؟
_ خب دوست دارم و می داشتم هر لحظه داشته باشند ازت عکس گرفتم اووو من با این عکسا ج.ق میزنم
+ هااا؟ تو یه روانی ای
_ کجا میریی؟
از اتاق دراومدم بیرون و با همون لباسا درو باز کردم که برم بیرون ولی با جیمین و یونگی مواجه شدن
& اوه جونگکوکککک( بغل)
¥ سلام اوضاع روبراهه؟
+ جیمین بیا باید بریم
& هی چیشده داریم میایم خونه تهیونگ پیش شما کجا بریم؟
_ اووووو یونگی اومدی
¥ شت باز الکل خوردی؟!
+ الکل؟
_ بیا کوکی جونمممم این شخص اون عکسا رو واسه من جور کرده
+ تو این عکسای کوفتی رو از من گرفتی؟
¥ خب آره به هرحال رئیسمه من نمیتونم که بهش بگم نه
& جدی یونگی؟
¥ نه واقعا زوری بود
+ هوففففف
& بیا بریم تو خونه خاشث میکنیم بهم اعتماد کن
رفتیم تو خونه یونگی مستی تهیومگ رو پروند و نشوند جلوم
_ عاممم متاسفم
+ ببند دهنتو
_ ایش
& خب تهیونگ چرا اون عکسا رو گرفتی ؟
_ خب من جونگکوک رو دوست داشتم از اینکه نداشتمش عصبی بودم واسه همین عکساش رو جور کردم
& این عکس لخته چی میگه؟
_ خبببببب به هرحال یه عکسی باید باشه که من بتونم خودمو باهاش...
+ نههه نگو بقیه اش رو بسه میدونم چی میخواد بگه
¥.& چی؟
+ بیاید در گوشتون بگم( آروم گفت)
& خاک تو سر کثافتت
¥ فک نمیکردم واسه اینکارا عکسو بخوای
_( لبخند مستطیلی) ببخشید
+ اوهوم باشه ما میریم
رفتم بالا و لباسام رو عوض کردم وقتی اومدم بیرون دیدم جیمین لایه دستای یونگیههههه فک کنم داره بهشون خوش میگذره هیچی نگفتم و آروم و بی سر و صدا رفتم پایین که تهیومگ یچی گفت و منم سریع چسبوندمش به دیوار و دستمو گذاشتم رو دهنش نزدیک هم بودیم
+ هیسسسسسسسس حرف نزن
که دستم رو برداشتم و بازم حرف زد
+ بابا بندد دهنتوووو
دوباره دستم و برداشتم و گفت
_ واسه بستن دهنم بوسم کن
+ گمشو بابا
اومدم داد بزنه که ناخود آگاه بوسش کردم کمرم رو گرفت و چسبیدیم بهم
۲.۸k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.