از من میپرسند: بهتری؟ بهتر از چی؟ بهتر از کی؟ نسبت به کسی
از من میپرسند: بهتری؟ بهتر از چی؟ بهتر از کی؟ نسبت به کسی که یک پایش را از دست داده، بهترم. نسبت به کسی که الان در یک دورهمی یا پارتی شبانه است، هزاربار بدترم. گونه ی خاصی از پرندگانم. ذهنم میپرد. پرش ذهنی دارم. نمیتوانم برای مدت طولانی روی یک چیز تمرکز کنم. مثلا با تو از علت علاقه ام به تیم لیورپول حرف میزنم. اما یکباره حواسم به لیوان چایت که لابه لای انگشتان کشیده و لاک زده ات محاصره کرده ای پرت میشود. تو وانمود میکنی که حرف هایم راجع به فوتبال و تیم های مورد علاقه ام برایت جالب و هیجان انگیز است. این تنها کاریست که از پس آن بر نمی آیی. وانمود کردن. لبخند مصنوعی ات حوصله ام را سر میبرد. بعد چای میخورم. اما در حقیقت حسرت سر میکشم. که کاش چیزی که به این سختی در دستان کوچک و قشنگت گرفتار کرده ای من بودم، نه لیوان چای. اینها تنها کارهایی هستند که تو در آنها استادی. گرفتار کردن و بغل گرفتن. ای بغلت ملجأ درماندگان....
۸۵.۷k
۱۴ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.