فیک:گودال
فیک:گودال
parr⁴²
_شرکت_
هر پنج نفرشون در شرکت قدم برمیداشتن و کارکنان به دختر وسط آنها خیره شده بودن
منشی طرفشون آمد
منشی: خوش امدید
دستش روی شون ا.ت قرار داد و اونو بهش نزدیک کرد
" ایشون خواهر من هستن کیم ا.ت ، از این به بعد توی واحد مد رئیس هست "V
" از آشنایی باهاتون خوشبختم "a.t
تعظیم کرد
منشی: از دیدار باهاتون خوشحالم خانم
" دفترشو بهش نشون بده و تمام چیز های که مهم و نیازه بهش بگو "V
منشی: چشم رئیس
پیشونی دختر بوسید وبا لبخند گرم بهش خیره شد
" موفق باشی "V
در جوابش لبخندی زد
" خیلی ممنون "a.t
" خانم رئیس کارت بهت تبریک میگم "jin
" خخخ ممنون "a.t
" بترکون ا.ت "jimin
" از پسش بر میام "a.t
" فکر نکنم ... "jk
سرشو خم کرد
" ... وقتی باختی جایزه مشخص میکنم (چشمک) "jk
" کسی که میبازه توی نه من "a.t
" خواهیم دید "jk
رو به منشی کرد
" کجا باید بریم؟! "a.t
_دفتر_
کیفش روی میز گذاشت و از پنجره بزرگ اتاق به منظره شهری خیره شد
" چه قشنگه "a.t
برگه های روبهروی دختر گرفت
منشی: بفرمایید خانم
برگه ها را از دستش گرفت
" اینا چیه؟ "a.t
منشی: شرکت زیاد توی مد فعالیت نداشته و برای شروع دوباره باید چند تا فرم پر کنید
" حتما "a.t
" راستی اون چیزای مهمی که تهیونگ گفت بهم بگی چیان؟ "a.t
منشی: یه چند تا قوانین فرعی هستن
_دو ساعت بعد_
سرشو روی میز گذاشت و نفس عمیقی کشید
" ای خدایا چرا اینقدر اینجا کار داره! "a.t
منشی: حتما خیلی خسته شدید میخواید برم براتون قهوه بیارم؟
" نه ممنون نیازی نیست ، تا ساعت ناهار چقدر مونده؟ "a.t
منشی: دو ساعت دیگه خانم
" وای خدا خیلیه "a.t
دستی میان موهای ژولیده اش کشید
صندلی به طرف شهر چرخاند و به منظر آفتابی چشم دوخت
" نه من نمیتونم ... "a.t
منشی: نمیتونید؟
" نمیتونم به این زودی از اون فضایی ببازم ، بهش نشون میدم برنده این بازی کیه "a.t
سریع از روی صندلی بلند شد و با ظاهری سرحال مشغول کارش شد
با صدای سرزنده حرف زد
" برو پرنده ها رو بیار "a.t
منشی:چشم خانم
( از دفتر بیرون رفت )
"ازت نمیبازم فضایی "a.t
_شب ، عمارت_
سرش روی کابیت گذاشت
" چقدر خسته شدم "a.t
" بهت گفتم سرت خیلی کار میریزه "V
" بیشتر از چیزی بود که انتظارشو داشتم "a.t
" برو بخواب "jin
" اینقدر خستم که حال خوابیدن هم ندارم "a.t
" میخوای دیگه کار نکنی؟ "jimin
سرش برداشت و دستش روی سنگ کابینت گذاشت
" نه "a.t
" بخاطر اینکه خسته شدی گفتم "jimin
" هر چقدر هم خسته شده باشم از اون فضایی نمیبازم "a.t
" منظورت از فضایی جونگکوکه؟خخخخ "V
" فضایی؟ هع بهش میخوره "jin
" هر چقدر هم که خسته شده باشم در مورد اینکه کار نکنم جلوی فضایی نمیگی "a.t
" در مورد چی؟ "jk
به طرف صدا چرخیدن
" چقدر حموم دادنت طولش دادی ، مردیم از گشنگی "jimin
" چطوری فضایی خخخ "jin
" هع جلوی اینا لقب منو گفتی؟! "jk
parr⁴²
_شرکت_
هر پنج نفرشون در شرکت قدم برمیداشتن و کارکنان به دختر وسط آنها خیره شده بودن
منشی طرفشون آمد
منشی: خوش امدید
دستش روی شون ا.ت قرار داد و اونو بهش نزدیک کرد
" ایشون خواهر من هستن کیم ا.ت ، از این به بعد توی واحد مد رئیس هست "V
" از آشنایی باهاتون خوشبختم "a.t
تعظیم کرد
منشی: از دیدار باهاتون خوشحالم خانم
" دفترشو بهش نشون بده و تمام چیز های که مهم و نیازه بهش بگو "V
منشی: چشم رئیس
پیشونی دختر بوسید وبا لبخند گرم بهش خیره شد
" موفق باشی "V
در جوابش لبخندی زد
" خیلی ممنون "a.t
" خانم رئیس کارت بهت تبریک میگم "jin
" خخخ ممنون "a.t
" بترکون ا.ت "jimin
" از پسش بر میام "a.t
" فکر نکنم ... "jk
سرشو خم کرد
" ... وقتی باختی جایزه مشخص میکنم (چشمک) "jk
" کسی که میبازه توی نه من "a.t
" خواهیم دید "jk
رو به منشی کرد
" کجا باید بریم؟! "a.t
_دفتر_
کیفش روی میز گذاشت و از پنجره بزرگ اتاق به منظره شهری خیره شد
" چه قشنگه "a.t
برگه های روبهروی دختر گرفت
منشی: بفرمایید خانم
برگه ها را از دستش گرفت
" اینا چیه؟ "a.t
منشی: شرکت زیاد توی مد فعالیت نداشته و برای شروع دوباره باید چند تا فرم پر کنید
" حتما "a.t
" راستی اون چیزای مهمی که تهیونگ گفت بهم بگی چیان؟ "a.t
منشی: یه چند تا قوانین فرعی هستن
_دو ساعت بعد_
سرشو روی میز گذاشت و نفس عمیقی کشید
" ای خدایا چرا اینقدر اینجا کار داره! "a.t
منشی: حتما خیلی خسته شدید میخواید برم براتون قهوه بیارم؟
" نه ممنون نیازی نیست ، تا ساعت ناهار چقدر مونده؟ "a.t
منشی: دو ساعت دیگه خانم
" وای خدا خیلیه "a.t
دستی میان موهای ژولیده اش کشید
صندلی به طرف شهر چرخاند و به منظر آفتابی چشم دوخت
" نه من نمیتونم ... "a.t
منشی: نمیتونید؟
" نمیتونم به این زودی از اون فضایی ببازم ، بهش نشون میدم برنده این بازی کیه "a.t
سریع از روی صندلی بلند شد و با ظاهری سرحال مشغول کارش شد
با صدای سرزنده حرف زد
" برو پرنده ها رو بیار "a.t
منشی:چشم خانم
( از دفتر بیرون رفت )
"ازت نمیبازم فضایی "a.t
_شب ، عمارت_
سرش روی کابیت گذاشت
" چقدر خسته شدم "a.t
" بهت گفتم سرت خیلی کار میریزه "V
" بیشتر از چیزی بود که انتظارشو داشتم "a.t
" برو بخواب "jin
" اینقدر خستم که حال خوابیدن هم ندارم "a.t
" میخوای دیگه کار نکنی؟ "jimin
سرش برداشت و دستش روی سنگ کابینت گذاشت
" نه "a.t
" بخاطر اینکه خسته شدی گفتم "jimin
" هر چقدر هم خسته شده باشم از اون فضایی نمیبازم "a.t
" منظورت از فضایی جونگکوکه؟خخخخ "V
" فضایی؟ هع بهش میخوره "jin
" هر چقدر هم که خسته شده باشم در مورد اینکه کار نکنم جلوی فضایی نمیگی "a.t
" در مورد چی؟ "jk
به طرف صدا چرخیدن
" چقدر حموم دادنت طولش دادی ، مردیم از گشنگی "jimin
" چطوری فضایی خخخ "jin
" هع جلوی اینا لقب منو گفتی؟! "jk
۲۱.۷k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.