جغدکوچولوی من🦉:
جغدکوچولوی من🦉:
part: 54
A:
لباساتو بکن
مبینا: چشم
لباساشو کند فقط شورت و سوتینش موند
با چوب زدم تو سرش
که بیهوش افتاد روی زمین
بلندش کردم و بستمش به صندلی و طناب
زنگ زدم امیر
شروع مکالمه
- سلام امیر داداش خوبی
+ سلام داداش بد نیستم حال دیانا خوبه
- آره داداش حال دیانا خوبه فقط یه کاری بهت میگم انجام میدی
+ آره بگو چطور
- یه نفر میخواست وسایل دستگاه دیانا رو بکنه و خب الانم گفت که من میخوام یه شب زیرت باشم و اینجور چیزا و منم آوردمش توی عمارتی که از بابابزرگم به ارث بردم نگاه کن کلاً لباساشو کندم وسایلاشم گرفتم بعد تو بیا اینجا هر وقت به هوش اومد تو به من یه زنگ بزن من خودم میام فقط بستمش خیلی مواظب باش که اصلاً قشنگ تو اومدی بگردش خب
+ باشه داداش آدرس عمارتو بفرست بیام
خداحافظی کردمو
پایان مکالمه
لوکیشنو برای امیر فرستادم
امیر اومد
- خوب داداش سپردمش به دست تو
+ خیالت راحت
نگاهی به ساعت کردم ساعت ده و نیم بود الان دیگه باید نقشهامو عملی میکردم
رفتم دم در خونه مهگل
آماده شدم زنگ زدم
مهگل: کیه
- مهگل عشقم منم درو باز کن
حالم به هم خورد از اینکه بهش گفتم عشقم
مهگل: چه عجب حالا شدم عشقم بیا تو
درو باز کرد رفتم تو
مهگل: خوب چی شده آقا ارسلان از این طرفا
- ببین مهگل من الان دیگه حال و حوصله دردسر ندارم و تازه متوجه شدم که من چقدر عاشق تو هستم و دیانا رو فقط از روی هوس دوست داشتم
مهگل: میبینم که بالاخره سر عقل اومدی
- میشه با همدیگه زندگیمون از نو بسازیم و ازدواج کنیم فرض کن چند بچه کوچولو به دنیا بیاریم
مهگل: خیلی مشتاقم برای شب عروسی
- من خیلی دوست دارم آه و نالههاتو زیرم بشنوم
مهگل: حالا که سر عقل اومدی بیا همین جا کارو تموم کنیم بشم زن تو
part: 54
A:
لباساتو بکن
مبینا: چشم
لباساشو کند فقط شورت و سوتینش موند
با چوب زدم تو سرش
که بیهوش افتاد روی زمین
بلندش کردم و بستمش به صندلی و طناب
زنگ زدم امیر
شروع مکالمه
- سلام امیر داداش خوبی
+ سلام داداش بد نیستم حال دیانا خوبه
- آره داداش حال دیانا خوبه فقط یه کاری بهت میگم انجام میدی
+ آره بگو چطور
- یه نفر میخواست وسایل دستگاه دیانا رو بکنه و خب الانم گفت که من میخوام یه شب زیرت باشم و اینجور چیزا و منم آوردمش توی عمارتی که از بابابزرگم به ارث بردم نگاه کن کلاً لباساشو کندم وسایلاشم گرفتم بعد تو بیا اینجا هر وقت به هوش اومد تو به من یه زنگ بزن من خودم میام فقط بستمش خیلی مواظب باش که اصلاً قشنگ تو اومدی بگردش خب
+ باشه داداش آدرس عمارتو بفرست بیام
خداحافظی کردمو
پایان مکالمه
لوکیشنو برای امیر فرستادم
امیر اومد
- خوب داداش سپردمش به دست تو
+ خیالت راحت
نگاهی به ساعت کردم ساعت ده و نیم بود الان دیگه باید نقشهامو عملی میکردم
رفتم دم در خونه مهگل
آماده شدم زنگ زدم
مهگل: کیه
- مهگل عشقم منم درو باز کن
حالم به هم خورد از اینکه بهش گفتم عشقم
مهگل: چه عجب حالا شدم عشقم بیا تو
درو باز کرد رفتم تو
مهگل: خوب چی شده آقا ارسلان از این طرفا
- ببین مهگل من الان دیگه حال و حوصله دردسر ندارم و تازه متوجه شدم که من چقدر عاشق تو هستم و دیانا رو فقط از روی هوس دوست داشتم
مهگل: میبینم که بالاخره سر عقل اومدی
- میشه با همدیگه زندگیمون از نو بسازیم و ازدواج کنیم فرض کن چند بچه کوچولو به دنیا بیاریم
مهگل: خیلی مشتاقم برای شب عروسی
- من خیلی دوست دارم آه و نالههاتو زیرم بشنوم
مهگل: حالا که سر عقل اومدی بیا همین جا کارو تموم کنیم بشم زن تو
۶.۱k
۲۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.