رمان دورترین نزدیک کاور ادیت از شخصیت ترانه
#پارت_۲۰۹
شیدا: نترس میدونم چیزی شون نمیشه!
به به چقد بیخیال!هه معلومه دیگه عادت کردی!
شیدا: مهم اینه زنده بمونن من کل این 26 سالو با دیدن زخم و گلوله و هرچی که فک کنی گذروندم! برام عادی شده ولی اگه کسی ب داداشم اسیب بزنه خودم میکشمش! هرکاری تونستم کردم بازم میکنم! ماهورو دوست دارم!بخاطر اونم هرکاری میکنم حواسم دورا دور بهشون هست!
شیدا رفت بالا تا ساعت 1 شب تو حیاط گوشی ب دست قدم میزدم همه خوابیدن من نمیتونستم بخوابم روشنکو شاهینم نیومدن خونه رادوینم با شمیم از سر شب بیرون بود این وسط من داشتم میمردم! هوووف
دارم دیوونه میشم!
کم کم میخواستم زنگ بزنم بهشون ک نور ماشین و درباز سدو ماشین اومد تو حیاط با نگرانی رفتم سمتشون
شروین پیاده شد بدجور عصبانی بود : چرا بیداری؟! اینجا چیکار میکنی تو
_نگرانت بودم
شروین: من خوبم ماهور یکم حالش خوب نیست!
ماهور پیاده شدو نگام روش ثابت موند!
_چیشده؟!
شروین: تیر خورده لعنتیا گولم زدن لعنت بهشون تازه مرتیکه تهدیدم میکنه ک میکشمت، عوضی منتظر باش حالا!
_ماهور خوبی؟
شیداو رادوین و شمیم اومدن پایین
شیدا رفت سمت ماهور: ببینم چی شدی؟
شروین: شمیم زنگ بزن دکتر بیاد همینجوریشم خونریزی داره
+چیزی نیست
شروین: اره چیزی نیست ولی نمیخوادم همینجوری بمونه که! سطحیه فقط یه برخورد و تیر تو دستش نیست
شروین داشت بازوی ماهورو نگا میکرد شمیم زنگ زد دکتر بیاد منو رادوینم رفتیم سمتشون
_چیشدین اخه؟!
شروین: مرتیکه عوضی مادر ج... من اینو میکشم باید بکشمش
شیدا: خب بگو چیشد
شروین: میخواست پولو بالا بکشه جنسارم بالا بکشه مرتیکه تازه اسلحه گذاشته رو سرم اگه ماهور نبود معلوم نبود چی بشه
شمیم: خب بریم بالا ماهور دکتر الان مباد دستتو ببینه بخیر گذشت
رفتیم بالا ماهور پیرهنشو درآورد رومو برگردوندم تحمل دیدن این صحنه رو نداشتم
شیدا زخم دستشو نگه داشته بود خونریزی نکنه
دکتر اومد وضعیتشو چک کرد گفت مشکلی نیست پانسمان کردو بستش
دکتر: بخیر گذشت بهتره بیشتر مراقب باشید
رفت بیرون
شیدا: شروین بیا کار دارم باهات
شمیم با دکتر رفت منو رادوین مونده بودیم!
رادوین: خوبی ماهور؟!
+اگه ب من بود باید میذاشتم میکشتنش این عوضیو
رادوین: خب مجبوری نذاری میفهمی؟ الان دیگه تموم شد درسته این اتفاق افتاد اما از الان ازت مطمئنه!
+میخوام سر ب تنش نباشه بدرک
_خوبه بخیر گذشت
شیدا اومد تو منم رفتم بیرون هووف اینم بهم خورد! ن چیزی گیر ما اومد نه شروین سودی کرد!
در اتاقشو زدم و رفتم تو بدجور اعصابش بهم ریخته بود
_شروین
شروین: جانم پرنسس
_خوبی عزیزم؟
شروین: چطور تونست منو بازی بده؟!
رفتم پیشش و بغلش کردم دستاشو دورم حلقه کرد
_آروم باش ...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #جذاب #عاشقانه #عشق #دخترونه #زیبا
شیدا: نترس میدونم چیزی شون نمیشه!
به به چقد بیخیال!هه معلومه دیگه عادت کردی!
شیدا: مهم اینه زنده بمونن من کل این 26 سالو با دیدن زخم و گلوله و هرچی که فک کنی گذروندم! برام عادی شده ولی اگه کسی ب داداشم اسیب بزنه خودم میکشمش! هرکاری تونستم کردم بازم میکنم! ماهورو دوست دارم!بخاطر اونم هرکاری میکنم حواسم دورا دور بهشون هست!
شیدا رفت بالا تا ساعت 1 شب تو حیاط گوشی ب دست قدم میزدم همه خوابیدن من نمیتونستم بخوابم روشنکو شاهینم نیومدن خونه رادوینم با شمیم از سر شب بیرون بود این وسط من داشتم میمردم! هوووف
دارم دیوونه میشم!
کم کم میخواستم زنگ بزنم بهشون ک نور ماشین و درباز سدو ماشین اومد تو حیاط با نگرانی رفتم سمتشون
شروین پیاده شد بدجور عصبانی بود : چرا بیداری؟! اینجا چیکار میکنی تو
_نگرانت بودم
شروین: من خوبم ماهور یکم حالش خوب نیست!
ماهور پیاده شدو نگام روش ثابت موند!
_چیشده؟!
شروین: تیر خورده لعنتیا گولم زدن لعنت بهشون تازه مرتیکه تهدیدم میکنه ک میکشمت، عوضی منتظر باش حالا!
_ماهور خوبی؟
شیداو رادوین و شمیم اومدن پایین
شیدا رفت سمت ماهور: ببینم چی شدی؟
شروین: شمیم زنگ بزن دکتر بیاد همینجوریشم خونریزی داره
+چیزی نیست
شروین: اره چیزی نیست ولی نمیخوادم همینجوری بمونه که! سطحیه فقط یه برخورد و تیر تو دستش نیست
شروین داشت بازوی ماهورو نگا میکرد شمیم زنگ زد دکتر بیاد منو رادوینم رفتیم سمتشون
_چیشدین اخه؟!
شروین: مرتیکه عوضی مادر ج... من اینو میکشم باید بکشمش
شیدا: خب بگو چیشد
شروین: میخواست پولو بالا بکشه جنسارم بالا بکشه مرتیکه تازه اسلحه گذاشته رو سرم اگه ماهور نبود معلوم نبود چی بشه
شمیم: خب بریم بالا ماهور دکتر الان مباد دستتو ببینه بخیر گذشت
رفتیم بالا ماهور پیرهنشو درآورد رومو برگردوندم تحمل دیدن این صحنه رو نداشتم
شیدا زخم دستشو نگه داشته بود خونریزی نکنه
دکتر اومد وضعیتشو چک کرد گفت مشکلی نیست پانسمان کردو بستش
دکتر: بخیر گذشت بهتره بیشتر مراقب باشید
رفت بیرون
شیدا: شروین بیا کار دارم باهات
شمیم با دکتر رفت منو رادوین مونده بودیم!
رادوین: خوبی ماهور؟!
+اگه ب من بود باید میذاشتم میکشتنش این عوضیو
رادوین: خب مجبوری نذاری میفهمی؟ الان دیگه تموم شد درسته این اتفاق افتاد اما از الان ازت مطمئنه!
+میخوام سر ب تنش نباشه بدرک
_خوبه بخیر گذشت
شیدا اومد تو منم رفتم بیرون هووف اینم بهم خورد! ن چیزی گیر ما اومد نه شروین سودی کرد!
در اتاقشو زدم و رفتم تو بدجور اعصابش بهم ریخته بود
_شروین
شروین: جانم پرنسس
_خوبی عزیزم؟
شروین: چطور تونست منو بازی بده؟!
رفتم پیشش و بغلش کردم دستاشو دورم حلقه کرد
_آروم باش ...
#دورترین_نزدیک
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاص #جذاب #عاشقانه #عشق #دخترونه #زیبا
۱۰۶.۲k
۰۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.