پارت یک
(+ا/ت _جیمین ÷مامان جیمین =بابای جیمین)
دوسال بود که ازدواج کرده بودیم همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه رفتارش باهام عوض شد، تحقیرم میکرد ایگنورم میکرد سرم داد میزد محدودم میکرد به ظاهر همیشگیم گیر میداد اما جلوی خانواده عادی رفتار میکرد.
شب بود پدر و مادر و برادر جیمین اومده بودن خونهمون تو آشپز خونه بودم میخواستم سینی چایی رو ببرم که ناخون انگشت اشارم کاملا برگشت و بدجور شکست، سینی از دستم افتاد رو پاهام
مامان اومد تو آشپزخونه
÷ا/ت؟؟!! چیشده؟!!! حالت خوبه؟!!!
+خوبم
÷بیا اینجا بشین
دستم پر از خون شده بود و چکه میکرد، سینی خورده بود روی پام و کبود شده بود و هم چایی داغ ریخته بود رو پام و میسوخت دستام میلرزید مامان دستمال داد دستم بعد یکم آب سرد ریخت رو پاهام
+لازم نیست مامان
÷پاهات قرمز شدن
مامان عصبانی شد که جیمین هیچ واکنشی نشون نداده آخه خیلی منو دوس داره
÷جیمینااا تو چجور شوهری هستی؟!
_چیشده مامان چرا داد می...
_اینجا چه خبره؟!!
÷یعنی تو صدای شکستن لیوانا رو نشنیدی؟
مامان از کنار جیمین رد شد و جعبه کمک های اولیه رو آورد دستمو پانسمان کرد
÷آیگو ناخون خوشگل دخترم شکست، اشکالی نداره دوباره بلند میشه عزیزم
سرمو انداختم پایین و گریه کردم، مامان بغلم کرد
÷درد داره؟ میخوای بریم بیمارستان؟
+نه خوبم خیلی ممنونم مامان
÷ببین تروخدا پات کبود شده نمیسوزه؟
+نه خوبم شما برو راحت بشین من اینجارو جم کنم
÷نه بگیر بشین من جم میکنم
با کلی اسرار مامان با سینی چایی رفت تو سالن منم درحالی که شیشه هارو جم میکردم اشک میریختم
بعد از تمیز کردن اونجا تکیه دادم به کابینت و سعی کردم خودمو آروم کنم بابا اومد پیشم دستشو گذاشت روی شونم
=حالت خوبه دخترم؟
+خوبم باباجون
اشکامو پاک کرد
=گریه نکن عزیزم، میدونم از دست جیمین دلخوری
محکم بغلش کردم و موهامو نوازش کرد
ادامه دارد...
دوسال بود که ازدواج کرده بودیم همه چی داشت خوب پیش میرفت تا اینکه رفتارش باهام عوض شد، تحقیرم میکرد ایگنورم میکرد سرم داد میزد محدودم میکرد به ظاهر همیشگیم گیر میداد اما جلوی خانواده عادی رفتار میکرد.
شب بود پدر و مادر و برادر جیمین اومده بودن خونهمون تو آشپز خونه بودم میخواستم سینی چایی رو ببرم که ناخون انگشت اشارم کاملا برگشت و بدجور شکست، سینی از دستم افتاد رو پاهام
مامان اومد تو آشپزخونه
÷ا/ت؟؟!! چیشده؟!!! حالت خوبه؟!!!
+خوبم
÷بیا اینجا بشین
دستم پر از خون شده بود و چکه میکرد، سینی خورده بود روی پام و کبود شده بود و هم چایی داغ ریخته بود رو پام و میسوخت دستام میلرزید مامان دستمال داد دستم بعد یکم آب سرد ریخت رو پاهام
+لازم نیست مامان
÷پاهات قرمز شدن
مامان عصبانی شد که جیمین هیچ واکنشی نشون نداده آخه خیلی منو دوس داره
÷جیمینااا تو چجور شوهری هستی؟!
_چیشده مامان چرا داد می...
_اینجا چه خبره؟!!
÷یعنی تو صدای شکستن لیوانا رو نشنیدی؟
مامان از کنار جیمین رد شد و جعبه کمک های اولیه رو آورد دستمو پانسمان کرد
÷آیگو ناخون خوشگل دخترم شکست، اشکالی نداره دوباره بلند میشه عزیزم
سرمو انداختم پایین و گریه کردم، مامان بغلم کرد
÷درد داره؟ میخوای بریم بیمارستان؟
+نه خوبم خیلی ممنونم مامان
÷ببین تروخدا پات کبود شده نمیسوزه؟
+نه خوبم شما برو راحت بشین من اینجارو جم کنم
÷نه بگیر بشین من جم میکنم
با کلی اسرار مامان با سینی چایی رفت تو سالن منم درحالی که شیشه هارو جم میکردم اشک میریختم
بعد از تمیز کردن اونجا تکیه دادم به کابینت و سعی کردم خودمو آروم کنم بابا اومد پیشم دستشو گذاشت روی شونم
=حالت خوبه دخترم؟
+خوبم باباجون
اشکامو پاک کرد
=گریه نکن عزیزم، میدونم از دست جیمین دلخوری
محکم بغلش کردم و موهامو نوازش کرد
ادامه دارد...
۲۶.۰k
۲۷ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.