امروز کرم گرفتم با ویدیو براتون پارت بزارم😂🫶🏻
امروز کرم گرفتم با ویدیو براتون پارت بزارم😂🫶🏻
THE SPY🌘🖤
PART|46
یهو به خودش اومد و یادش اومد توی مسابقه است و دوباره پاشو روی گاز فشار داد.
ولی دیگه دیر شده بود چون ماشین قرمز رنگ باسرعت باد از کنارش گذشت و خط پایان و رد کرد.
جیمین با عصبانیت درحالی که ماشین رو قبل خط نگه داشت پیاده شد و سمت جونگکوکی که اونور خط به ماشین تکیه داده بود و با نیشخند داشت بهش نگاه میکرد رفت.
پسر مو مشکی اون شب زیادی بهش پوزخند نزده بود؟
+قبول نیست، تو جر زدی(با عصبانیت)
-این دنیا هیچ قانون و قائدهای نداره، پس بی قائده بازی کن بیب.(نیشخند)
+این دنیا هیچ قانون و قائدهای نداره اما این بازی داره.
-یادم نمیاد قبل از شروع دربارش حرفی زده باشیم.
جیمین دستاشو مشت کرد و دندون هاشو روی هم فشورد که یهوقتی مشتش توی صورت پسر مومشکی نیاد.
- نیازی نیست حالا انقدر عصبانی بشی مسابقات جهانی نبوده که.
«مسابقات جهانی نبوده ولی باعث شده تو با اون پوزخند لعنت شدت به من نگاه کنی، و من از این نوع نگاه بیشتر از مرگ متنفرم»
توی ذهنش گفت و پشتش و کرد که بسمت رختکن بره و لباس هاش رو عوض کنه، که دستش از پشت کشیده شد.
- جایزهام چی میشه؟
جیمین پوزخندی زد و ابرویی بالا انداخت
+ما اینجا برای جرزن ها جایزهای نداریم.
و دوباره برگشت تا بره که دستش به شدت کشیده شد و محکم به سینه پسر بزرگتر برخورد کرد.
سرشو آورد بالا و با تعجب به پسر نگاه کرد.
- ولی من خوب بلدم چجوری جایزهم رو بگیرم.
و به سرعت برق و باد چونه پسر رو گرفت و آورد بالا و بعد این لب هاشون بود که روی هم قرار گرفت.
جیمین با چشمای گرد شده به چشمای بسته پسر نگاه کرد.
جوری که جونگکوک محکم کمرش و گرفته بود و لبهاش رو با مهارت میبوسید باعث میشد حس کنه داره توی آتیش میسوزه.
زمانی که پسر مومشکی دید جیمین هیچ حرکتی نمیکنه به نشونه رضایت برداشت کرد و سریع جاهاشون رو عوض کرد و پسر موصورتی رو به ماشین محکم فشار داد و عمیقتر بوسیدش.
ولی زمانی مکث کرد و با تعجب چشماش رو باز کرد که جیمین دستاشو دور گردنش حلقه کرده بود و همراهی میکرد.
حالا این جونگکوک بود که باتعجب و لب های بیحرکت به جیمین زل زده بود.
جیمین بعد از چند ثانیه عقب کشید و توی چشمای جونگکوک زل زد.
+اینم از جایزت.
و از پسر فاصله گرفت و سریع سمت رختکن رفت و جونگکوک و با قلبی که نمیدونست از کی تا حالا میتونه بتپه تنها گذاشت.
ولی هیچکدوم اونها متوجه مردی که داشت تمام این اتفاقات رو از دور تماشا میکرد نشده بودند...
حمایت؟🩷
THE SPY🌘🖤
PART|46
یهو به خودش اومد و یادش اومد توی مسابقه است و دوباره پاشو روی گاز فشار داد.
ولی دیگه دیر شده بود چون ماشین قرمز رنگ باسرعت باد از کنارش گذشت و خط پایان و رد کرد.
جیمین با عصبانیت درحالی که ماشین رو قبل خط نگه داشت پیاده شد و سمت جونگکوکی که اونور خط به ماشین تکیه داده بود و با نیشخند داشت بهش نگاه میکرد رفت.
پسر مو مشکی اون شب زیادی بهش پوزخند نزده بود؟
+قبول نیست، تو جر زدی(با عصبانیت)
-این دنیا هیچ قانون و قائدهای نداره، پس بی قائده بازی کن بیب.(نیشخند)
+این دنیا هیچ قانون و قائدهای نداره اما این بازی داره.
-یادم نمیاد قبل از شروع دربارش حرفی زده باشیم.
جیمین دستاشو مشت کرد و دندون هاشو روی هم فشورد که یهوقتی مشتش توی صورت پسر مومشکی نیاد.
- نیازی نیست حالا انقدر عصبانی بشی مسابقات جهانی نبوده که.
«مسابقات جهانی نبوده ولی باعث شده تو با اون پوزخند لعنت شدت به من نگاه کنی، و من از این نوع نگاه بیشتر از مرگ متنفرم»
توی ذهنش گفت و پشتش و کرد که بسمت رختکن بره و لباس هاش رو عوض کنه، که دستش از پشت کشیده شد.
- جایزهام چی میشه؟
جیمین پوزخندی زد و ابرویی بالا انداخت
+ما اینجا برای جرزن ها جایزهای نداریم.
و دوباره برگشت تا بره که دستش به شدت کشیده شد و محکم به سینه پسر بزرگتر برخورد کرد.
سرشو آورد بالا و با تعجب به پسر نگاه کرد.
- ولی من خوب بلدم چجوری جایزهم رو بگیرم.
و به سرعت برق و باد چونه پسر رو گرفت و آورد بالا و بعد این لب هاشون بود که روی هم قرار گرفت.
جیمین با چشمای گرد شده به چشمای بسته پسر نگاه کرد.
جوری که جونگکوک محکم کمرش و گرفته بود و لبهاش رو با مهارت میبوسید باعث میشد حس کنه داره توی آتیش میسوزه.
زمانی که پسر مومشکی دید جیمین هیچ حرکتی نمیکنه به نشونه رضایت برداشت کرد و سریع جاهاشون رو عوض کرد و پسر موصورتی رو به ماشین محکم فشار داد و عمیقتر بوسیدش.
ولی زمانی مکث کرد و با تعجب چشماش رو باز کرد که جیمین دستاشو دور گردنش حلقه کرده بود و همراهی میکرد.
حالا این جونگکوک بود که باتعجب و لب های بیحرکت به جیمین زل زده بود.
جیمین بعد از چند ثانیه عقب کشید و توی چشمای جونگکوک زل زد.
+اینم از جایزت.
و از پسر فاصله گرفت و سریع سمت رختکن رفت و جونگکوک و با قلبی که نمیدونست از کی تا حالا میتونه بتپه تنها گذاشت.
ولی هیچکدوم اونها متوجه مردی که داشت تمام این اتفاقات رو از دور تماشا میکرد نشده بودند...
حمایت؟🩷
۵.۲k
۱۴ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.