Mr boss part8

ا/ت ویو : از ماشین پیاده شدم و نگا اطراف کردم واو خیلی بزرگه کاش منم همچین خونه ای داشتم ولی حالا میتونم اینجا زندگی کنم یسسس البته برای یه مدت کوتاه وارد خونه شدم
خدمتکار : خوش اومدین خانم اتاقتون نشونتون میدم
باشه مرسی
*با خدمتکار رفتی طبقه بالا در اتاق باز کرد اتاق بزرگ خوشگلی بود تو پوست خودت نمی‌گنجیدی
خدمتکار : استراحت کنید برای شام صداتون میکنم
باشه ممنونم
رفتم ولو شدم رو تخت وای خدا چی میشد همچین زندگی داشتم دیگه مجبور نبودم پول بدم مجبور نبودم جون بکنم زندگی عالی داشتمو میتونستم استراحت کنم وای خدا ولی متاسفانه همه اینا برای یه مدت کوتاهیه رفتم حمام و لباسم عوض کردم موهام خشک میکردم که خدمتکار در اتاقم زد
خدمتکار : خانم اجازه هست
بیا تو
خدمتکار : ارباب میخوان شمارو ببینن
باشه
از جام بلند شدم دنبالش رفتم
*در اتاق کار رئیست زد‌
خدمتکار: ارباب اجازه هست ؟
_ بیا تو
*رفتی تو دیدی نشسته نشستی روی مبل
_ خواستم بیای اینجا یه چیزی رو بهت بگم و همینطور ادامه حرفمون توی رستوران تو الان به عنوان نامزد منی و ازت می‌خوام درست رفتار کنی و اینکه قراره فردا شب به مهمونی خانوادگی بریم و من تورو نامزدم معرفی میکنم
اممم خب من باید چیکار کنم
_ تو کافیه نقشت خوب بازی کنی تا منم هزینه های خانوادت و تحصیل برادرت بدم و خب تو هم میتونی زندگی خوبی داشته باشی توی این مدت ولی نمی‌خوام هیچ کار اشتباهی انجام بدی که کسی شک کنه حتی خدمتکار فهمیدی ؟
چشم قربان
_ بهم نگو قربان
پس پس چی بگم
_ عوف نمی‌دونم حالا میتونی بری
ا/ت ویو : بلند شدم از اتاق رفتم بیرون در اتاق کوبیدم وای مرتیکه بوق بوق بوق
رفتم تو اتاق که خدمتکار برای شام صدام کرد رفتم پایین شام می‌خوردم که با رئیس چش تو چش شدم
_ گوشه لبت سسیه
چی
یه دفعه نزدیک صورتم شد و با دستمال گوشه لبم پاک کرد
شوکه شده بودم واو خدا خیلی نزدیکم بود
(چند ساعت بعد )
*خوابیده بودی که تشنت شد بیدار شدی رفتی طبقه پایین آب بخوری
وای خدا آخه کی خونش تو جنگل شیشه ای میسازه ترسناکه
یه دفعه رعد برق زد یه سایه پشت شیشن دیدی ریدی تو خودت دوییدی فقط طبقه بالا که نفهمیدی رفتی تو کدوم اتاق رفتی سریع رو تخت و زیر پتو قایم شدی حس کردی یکی کنارته که پتو زد کنار
_ اینجا چیکار می‌کنی
م م من میشه اینجا بمونم ؟
_ ها
دوباره رعد برق زد دوباره سایه جلو درد دیدی چسبیدی بهش متوجه نشدی که آقا بالا تنه لخته و خوابت برد فردا..........
من بهتون توضیح دادم پارت دیر میزارم چون می‌خوام یه پارت خوب براتون بنویسم و وقتی ناشناس میزارم زور کنید که فیک بزار اونم با فحش من روز مشخص کردم نه شما اذیت بشید نه من لطفا درک کنید اگر اینجوری باشه ادامه نمیدم
دیدگاه ها (۴)

Yakuza part 4

Mr boss part 10

Yakuza part 3

Yakuza part 2

#پارت۳ رمان اگه طُ نباشی یکی دیگه منم لباسا رو پوشیدم و یه آ...

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۱۱تهیونگ خیلی تعجب کرده بود نمیدونم...

#Gentlemans_husband#season_Third#part_300کیفو یجایی همون حوا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط