fiction romantic hatred part 3
fiction romantic hatred part 3
یونا:آها،من مسئول آشپزخانه هستم
آ.ت:بله فهمیدم
کوک به سئوجون زنگ زد گفت درباره ا.ت مشخصات جمع آوری کنه
کوک به ا.ت زنگ
کوک:بیا اتاقم
ا.ت:چشم
ا.ت رفت اتاق کوک
کوک یه برگه گذاشت جلوی ا.ت گفت : این و پر کن
ا.ت تا اسم کادر و پدر و دید گفت :من مادر پدری ندارم ، اینجا چی بنویسم
کوک: چی ،یعنی چی نداری
ا.ت:من اینجا باید به همه کس و همه چیز توضیح بدم؟
کوک:چی گفتی
ا.ت پاشد رفت
کوک رفت از دست ا.ت گرفت
کوک:اینجا کل رفتار و حرکاتت با دستور منه
ا.ت:کاری که تو میگی رو انجام ندم چی میشه ؟
کوک:شکنجه ـت میدم
ا.ت :من تو این زندگی کم شکنجه نشدم
کوک:بس کن
ا.ت:هرکاری میخوای انجام بده،من هیچوقت به حرفات گوش نمیدم
کوک رفت از زیر تختش یک تفنگ در آورد گذاشت رو پیشونی ا.ت
ا.ت:فقط شلیک کن
کوک:فقط خفه شو
ا.ت: نمیخوام
کوک تفنگ و آورد پایین شلیک کرد به پای ا.ت
ا.ت فقط افتاد زمین و صداش در نیومد و اشکی نریخت
کوک یه شلیک به بازوی ا.ت کرد
ا.ت بیهوش شد
کوک رفت بیرون به سوجون گفت : دست بهش بزنی قلم پات و خرد میکنم
سوجون رفت تو اتاق دید ا.ت کلی رو بدنش خون بی هوش افتاده روی زمین
یهو داد زد :رئیس ، بزارید کمکش کنم
کوک:گفتم بهش دست نزن
کوک رفت
سوجون زنگ زد به دکتر کیچول
دکتر چندتا از زیر دستاش و آورد ا.ت رو درمان کردن
کوک فهمید
اومد طبقه بالا
کوک(باداد):سئوجون
سئوجون رفت جلوی کوک وایستاد گفت:چیه
کوک:بهت گفتم هیچ غلطی نکن
سئوجون:تو آدمی؟ اصلا دربارش میدونی که قسط کشتنش و داری
کوک: تو مگه دربارش میدونی
سوجون:حتما میدونم که اینطوری میگم
کوک:خب توضیح بده
سوجون:الان وقت ندارم
سوجون رفت اتاق خودش(اتاقی که ا.ت داخلش بود )
سوجون دست ا.ت رو گرفت
سوجون: ببخشید ، کوک مغز ندارد
سوجون زل زده بود به چشمای بسته ا.ت
سوجون:میشه چشات و بازکنی؟ 🥲
دکتر کی چول اومد
کی چول: احتمال زنده بودنش کمه
یونا:آها،من مسئول آشپزخانه هستم
آ.ت:بله فهمیدم
کوک به سئوجون زنگ زد گفت درباره ا.ت مشخصات جمع آوری کنه
کوک به ا.ت زنگ
کوک:بیا اتاقم
ا.ت:چشم
ا.ت رفت اتاق کوک
کوک یه برگه گذاشت جلوی ا.ت گفت : این و پر کن
ا.ت تا اسم کادر و پدر و دید گفت :من مادر پدری ندارم ، اینجا چی بنویسم
کوک: چی ،یعنی چی نداری
ا.ت:من اینجا باید به همه کس و همه چیز توضیح بدم؟
کوک:چی گفتی
ا.ت پاشد رفت
کوک رفت از دست ا.ت گرفت
کوک:اینجا کل رفتار و حرکاتت با دستور منه
ا.ت:کاری که تو میگی رو انجام ندم چی میشه ؟
کوک:شکنجه ـت میدم
ا.ت :من تو این زندگی کم شکنجه نشدم
کوک:بس کن
ا.ت:هرکاری میخوای انجام بده،من هیچوقت به حرفات گوش نمیدم
کوک رفت از زیر تختش یک تفنگ در آورد گذاشت رو پیشونی ا.ت
ا.ت:فقط شلیک کن
کوک:فقط خفه شو
ا.ت: نمیخوام
کوک تفنگ و آورد پایین شلیک کرد به پای ا.ت
ا.ت فقط افتاد زمین و صداش در نیومد و اشکی نریخت
کوک یه شلیک به بازوی ا.ت کرد
ا.ت بیهوش شد
کوک رفت بیرون به سوجون گفت : دست بهش بزنی قلم پات و خرد میکنم
سوجون رفت تو اتاق دید ا.ت کلی رو بدنش خون بی هوش افتاده روی زمین
یهو داد زد :رئیس ، بزارید کمکش کنم
کوک:گفتم بهش دست نزن
کوک رفت
سوجون زنگ زد به دکتر کیچول
دکتر چندتا از زیر دستاش و آورد ا.ت رو درمان کردن
کوک فهمید
اومد طبقه بالا
کوک(باداد):سئوجون
سئوجون رفت جلوی کوک وایستاد گفت:چیه
کوک:بهت گفتم هیچ غلطی نکن
سئوجون:تو آدمی؟ اصلا دربارش میدونی که قسط کشتنش و داری
کوک: تو مگه دربارش میدونی
سوجون:حتما میدونم که اینطوری میگم
کوک:خب توضیح بده
سوجون:الان وقت ندارم
سوجون رفت اتاق خودش(اتاقی که ا.ت داخلش بود )
سوجون دست ا.ت رو گرفت
سوجون: ببخشید ، کوک مغز ندارد
سوجون زل زده بود به چشمای بسته ا.ت
سوجون:میشه چشات و بازکنی؟ 🥲
دکتر کی چول اومد
کی چول: احتمال زنده بودنش کمه
۶.۰k
۱۰ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.