وقتی کریسمس رو با اکس روانیت....

P2

۱۰۰ ظربه تموم شد سرمو بالا اوردم و کوک رو دیدم که لبخند رضایت زد و آمد کنارم نشست دوباره سرمو انداختم پایین
کوک: دیدی هوس چیه؟اگه عاشقت بود چشم از روت برنمیداشت‌...فقط هوس بوده
ا.ت: تو چی؟تو هم هوسبازی منو میکنی؟یا وسیله خوش گذرونی میبینی؟
کوک: تو بگو!من تا حالا دست روت بلند کردم؟باهات رابطه داشتم؟بدتون خواستم؟(جمله اخر با داد)

هق هق شروع شد راست میگفت هیچوقت منو دست نزده
کوک: من تو رو نفس میکشم....عاشقتم...بعد تو اینا رو میگی؟بخاطر یه همیچین کسی منو هوسباز میبینی؟
ا.ت: بازم کن لطفا(شروع گریه)

کوک ویو
دستام شروع کرد لرزیدن مستی از سرم پریده بود دست زیر چونش گذاشتم و سرشو بالا اوردم چشمای اکلیلیش باز خیس شده بود و مقصر من بودم
از جام بلند شدم و برادر نیم جونشو بیرون اتاق انداختم و برگشتم و بی حرف دستاشو باز کردم که سوییشرتمو چنگ زد و گفت
ا.ت: کوک روانی منی...واسه بقیه روانی بازی نکن
از جام بلند شدم و دستمو کردم تو جیبم
کوک: و اگه بکنم؟و بهتر بگم میکنم...چی میشه
ا.ت: بهم میزنم باهات

قلب ساکتم شکست اما چیزی نگفتم و در رو بستم و برادر شوگذاشتم جلو خونش و برگشتم خونه رفتم توی اتاق تا ا.تو ببرم بخواییم اما نبود....چطوری
در که قفل بود...خواستم چراغونی روشن کنم که چیزی خیلی محکم خورد تو سرم
یه بار دو بار سه بار تا افتادم لحظه اخر ا‌تو دیدم که کنارم نشست
ا.ت: تو نمیخوای باور کنی که من جز تو کسی رو نمیبینم....این تنها چیزی بود که میخواستم باور کنی و تو هم همینجوری باشی اما نکردی پس میرم

چشمام تار شد دیگه ا،تو نمیدیدم و اینقدر خسته بودم که چیزی نگفتم و متوجه شدم ا.ت لبو بوسید و از اتاق خارج شد بعد از اون سیاهی....

ا.ت ویو
از کارم ناراحت بودم اما پشیمون نه...سریع غذایی درست کردم و گذاشتم تو یخچال و لباسای قبلیمو برداشتمو با تاکسی رفتم خونه اما چه فایده فردا که خوب میشه...میاد اینجا....چیکار کنم این موقع شب....زنگ زدم میا بار اول جواب نداد اما بار دوم جواب داد
میا: الو..‌ا.ت چی میگی
ا.ت: میا خوبی؟باید یچی بگم
میا: خوابم میاد زود بگو
ا.ت: میا....من میام بوسان پیشت
میا: چی بوسان؟
ا.ت: چته جیغ نزن تعریف میکنم واست چه خبره
میا: کی میای؟امشب؟
ا.ت: اره....تا یه ساعت دیگه اونجام

گوشی رو قطع کردم و وسایلمو سریع جمع کردم و دروپنجرهای خونه رو قفل زدم و بیرون وایسادم تا تاکسی بیاد...بعد از آمدن تاکسی نیم ساعت توی راه بوسان بودم دلم همین الان به کوک تنگ بود...خیلی بد زدم؟خوبه؟نکنه مرده باشه؟!!!نه بابا
بعد از اون متوجه شدم کوک دنبالم گشت اما چون میا رو فقط دیده بود نمیتونست جاشو پیدا کنه یا هر چیز دیگه ای ...یک سال گذشت تا من برگشتم
~~~پایان فلش بک~~~

از وقتی برگشتم ۳ ماه گذشته و...🥵😈
۴۰❤️
دیدگاه ها (۵۳)

وقتی کریسمسو با اکس روانیت...

جدی قلبم درد گرفت...

وقتی کریسمس رو با اکس روانیت....

سناریو...

پارت ۹۶ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۳ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۹۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط