part²
part²
Boyfriend
ویو کوک
اعلام کرده بودند که منو عروس بریم تو سالن هوممم اونم کی پارک الیا یه آدم هرزه که دنباله پوله آرایشگر موهام رو تموم کرده بود بهش گفتم بره بیرون کت شلوارم درست کردم نشستم رو مبل حوصلم گاییده بود
پاشدم رفتم سمت پنجره داشتم بیرون رو نگاه میکردم که تیزی یه چیزی رو گردم رو احساس کردم میخواستم برگردم ببینم کیه......چشمام سیاهی رفت
ناشناس : آروم باش بیبی (صدای هات)
ویو کوک
یه چیزی چشمام رو اذیت میکرد کم کم چشمام رو باز کردم........با یه اتاق تاریک
یه پنجره بزرگ که نور ماه به چشمام میتابید
اینجا کجاست.......چرا......اینجا برام آشناست نک..نه....نه نه....... صدای یه چیزی از پشت شنیدم آروم آروم برگشتم یه نفر روی صندلی نشسته بود.......چهرش معلوم نبود....انگار فهمیده بود دارم نگاش میکنم از جاش پاشد
ناشناس : میبینم که بیدار شدی
کوک : چرا من اینجام من الان باید توی عرو..
ناشناس : خیلی دوست داری بری اونجا هان(داد)
کوک : .....تو...کی...هستی
ناشناس : میخوای بدونی (صدای خیلی هات)
ویو راوی
کوک نمیدونست چه کسی زیر اون نقاب تاریکی هست ولی اگر میفهمید ولی با جلو آمدش انگار دنیا رو سر کوک خراب کسی که ۳ سال پیش خودش اون رو انداخت زندان
انتظار نداشت بعد از ۳ سال اون رو ببینه
می پرسی کی هومم
کیم تهیونگ
قاتل زنجیره ای کل کره از اون میترسن
حالا می پرسین تهیونگ کوک چه ربطی به هم دارن......باید منتظر بمونیم ببینیم چه اتفاقی بین این دوتا میوفته........
تهیونگ : چرا حرف نمیزنی هوممم
کوک : .....
تهیونگ : جونگکوک(قدم برداشتن سمتش)
تهیونگ : وقتی دارم حرف میزنم سرت بالاباشه فهمیدی (داد)
کوک : (سرش رو بالا آورد ولی چشماش رو زمین بود ))
تهیونگ : چرا تو چشمام نگاه نمیکنی کوک هان چرا دیگه تو چشمام نگاه نمیکنی چرا هان چرا ((داد))
تهیونگ : من نگاه های پر عشقتو میخوام لبخند خرگوشی رو میخوام کوک ((بغض))
تهیونگ : کوک چرا بهم نگاه نمیکنی((گریه اروم))
کوک تا دید تهیونگ داره گريه میکنه تو چشمام پر از نگرانی بهش نگاه کرد نا خدا گاه پاشد بغلش کرد کوک به این بغل احتیاج داشت تهیونگ هم همینطور بعد از ۳ سال
معشوقه تو ببینی....چه حسی داره......
ادامه دارد..........
بچه لطفا حمایت کنید 🥺🥺
Boyfriend
ویو کوک
اعلام کرده بودند که منو عروس بریم تو سالن هوممم اونم کی پارک الیا یه آدم هرزه که دنباله پوله آرایشگر موهام رو تموم کرده بود بهش گفتم بره بیرون کت شلوارم درست کردم نشستم رو مبل حوصلم گاییده بود
پاشدم رفتم سمت پنجره داشتم بیرون رو نگاه میکردم که تیزی یه چیزی رو گردم رو احساس کردم میخواستم برگردم ببینم کیه......چشمام سیاهی رفت
ناشناس : آروم باش بیبی (صدای هات)
ویو کوک
یه چیزی چشمام رو اذیت میکرد کم کم چشمام رو باز کردم........با یه اتاق تاریک
یه پنجره بزرگ که نور ماه به چشمام میتابید
اینجا کجاست.......چرا......اینجا برام آشناست نک..نه....نه نه....... صدای یه چیزی از پشت شنیدم آروم آروم برگشتم یه نفر روی صندلی نشسته بود.......چهرش معلوم نبود....انگار فهمیده بود دارم نگاش میکنم از جاش پاشد
ناشناس : میبینم که بیدار شدی
کوک : چرا من اینجام من الان باید توی عرو..
ناشناس : خیلی دوست داری بری اونجا هان(داد)
کوک : .....تو...کی...هستی
ناشناس : میخوای بدونی (صدای خیلی هات)
ویو راوی
کوک نمیدونست چه کسی زیر اون نقاب تاریکی هست ولی اگر میفهمید ولی با جلو آمدش انگار دنیا رو سر کوک خراب کسی که ۳ سال پیش خودش اون رو انداخت زندان
انتظار نداشت بعد از ۳ سال اون رو ببینه
می پرسی کی هومم
کیم تهیونگ
قاتل زنجیره ای کل کره از اون میترسن
حالا می پرسین تهیونگ کوک چه ربطی به هم دارن......باید منتظر بمونیم ببینیم چه اتفاقی بین این دوتا میوفته........
تهیونگ : چرا حرف نمیزنی هوممم
کوک : .....
تهیونگ : جونگکوک(قدم برداشتن سمتش)
تهیونگ : وقتی دارم حرف میزنم سرت بالاباشه فهمیدی (داد)
کوک : (سرش رو بالا آورد ولی چشماش رو زمین بود ))
تهیونگ : چرا تو چشمام نگاه نمیکنی کوک هان چرا دیگه تو چشمام نگاه نمیکنی چرا هان چرا ((داد))
تهیونگ : من نگاه های پر عشقتو میخوام لبخند خرگوشی رو میخوام کوک ((بغض))
تهیونگ : کوک چرا بهم نگاه نمیکنی((گریه اروم))
کوک تا دید تهیونگ داره گريه میکنه تو چشمام پر از نگرانی بهش نگاه کرد نا خدا گاه پاشد بغلش کرد کوک به این بغل احتیاج داشت تهیونگ هم همینطور بعد از ۳ سال
معشوقه تو ببینی....چه حسی داره......
ادامه دارد..........
بچه لطفا حمایت کنید 🥺🥺
۱۷.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.