رمان زیبا تر از الماس
رمان زیبا تر از الماس
پارت ۱۶
دیانا: آروم نشستم رو صندلی دستم سمت شیر بردم یکمی ازش خوردم
ارسلان: تو گلو خندیدم و براش لقمه گرفتم به سمتش گرفتم
دیانا: ازش لقمه رو گرفتم خوردم
ارسلان: براش لقمه دیگه گرفتم
دیانا: مرسی خودم میخورم
ارسلان: اصلا به خوردنت کاری ندارم از خجالتت
دیانا: سرمو پایین انداختم و با ناخونم بازی کردم
ارسلان: دوباره خندیدم خیلی خجالتی بود گفتم شاید جلو من بخوره خجالت میکشه از صندلی بلند شدم و گفتم آماده باش بریم خرید
پارت ۱۶
دیانا: آروم نشستم رو صندلی دستم سمت شیر بردم یکمی ازش خوردم
ارسلان: تو گلو خندیدم و براش لقمه گرفتم به سمتش گرفتم
دیانا: ازش لقمه رو گرفتم خوردم
ارسلان: براش لقمه دیگه گرفتم
دیانا: مرسی خودم میخورم
ارسلان: اصلا به خوردنت کاری ندارم از خجالتت
دیانا: سرمو پایین انداختم و با ناخونم بازی کردم
ارسلان: دوباره خندیدم خیلی خجالتی بود گفتم شاید جلو من بخوره خجالت میکشه از صندلی بلند شدم و گفتم آماده باش بریم خرید
- ۵.۵k
- ۰۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط