رمان زیبا تر از الماس
رمان زیبا تر از الماس
پارت ۱۵
دیانا: آروم آروم به سمت سرویس حرکت
میکردم رسیدم به سرویس در و باز کردم
رفتم تو تو آینه خودمو نگاه کردم وای خدایا
باهاش چشم تو چشم شدم گونه هام مثل
توت فرنگی شده بود به صورتم آب زدم و
اومدم بیرون موهامو مرتب کردم و از پله ها
رفتم پایین
ارسلان: صبحانه آماده میکردم که اومد
پارت ۱۵
دیانا: آروم آروم به سمت سرویس حرکت
میکردم رسیدم به سرویس در و باز کردم
رفتم تو تو آینه خودمو نگاه کردم وای خدایا
باهاش چشم تو چشم شدم گونه هام مثل
توت فرنگی شده بود به صورتم آب زدم و
اومدم بیرون موهامو مرتب کردم و از پله ها
رفتم پایین
ارسلان: صبحانه آماده میکردم که اومد
- ۵.۵k
- ۰۲ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط