رمان زیبا تر از الماس

رمان زیبا تر از الماس

پارت ۱۵

دیانا: آروم آروم به سمت سرویس حرکت

میکردم رسیدم به سرویس در و باز کردم

رفتم تو تو آینه خودمو نگاه کردم وای خدایا

باهاش چشم تو چشم شدم گونه هام مثل

توت فرنگی شده بود به صورتم آب زدم و

اومدم بیرون موهامو مرتب کردم و از پله ها

رفتم پایین

ارسلان: صبحانه آماده میکردم که اومد
دیدگاه ها (۱)

رمان زیبا تر از الماس پارت ۱۶دیانا: آروم نشستم رو صندلی دستم...

رمان زیبا تر از الماس پارت ۱۷دیانا: آروم صبحانه و خوردم رفتم...

رمان زیبا تر از الماس پارت ۱۴ارسلان: رسما به هم زل زده بودیم...

رمان زیبا تر از الماس پارت ۱۳ارسلان: از خواب پاشدم گوشیم و ا...

رمان بغلی من پارت ۵۷ارسلان: از اینه نگاهی به عقب کردم روی صن...

رمان بغلی من پارت ۴۸یاشار: کت شلوار خوشگلمو( عکسشو میزارم)...

رمان بغلی من پارت ۸۴رسلان: تک خنده ای کردم و خدافظی کردیم گو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط