رمان زیبا تر از الماس
رمان زیبا تر از الماس
پارت ۲۲
مرده:میخوام این دختره خیره سر و شوهرش بدم
ارسلان: اون دختر هیچ جا نمیاد
مرده:میاد به زورم که شده میبرمش اینم شوهرش
دیانا: با بغض گفتم من جایی نمیام
مرده:تو غلط میکنی
ارسلان: برگشتم سمت دیانا آروم بهش گفتم برو تو
دیانا:رفتم تو خونه و زدم زیر گریه
ارسلان: اون دختر هیجا نمیاد نمیاد
اون یکی مرده اسمش امیر:اون زنه منه منم هرجا بخوام میبرمش
ارسلان: پوزخندی زدم و گفتم از کی تا حالا زنه تو شده
امیر:من بخوام میتونم ببرمش تو ام جلو دارم نیستی
ارسلان:فعلا که زنه منه
مرده اسمش مراد:هه اون وقت چطوری
ارسلان: عقدمه
پارت ۲۲
مرده:میخوام این دختره خیره سر و شوهرش بدم
ارسلان: اون دختر هیچ جا نمیاد
مرده:میاد به زورم که شده میبرمش اینم شوهرش
دیانا: با بغض گفتم من جایی نمیام
مرده:تو غلط میکنی
ارسلان: برگشتم سمت دیانا آروم بهش گفتم برو تو
دیانا:رفتم تو خونه و زدم زیر گریه
ارسلان: اون دختر هیجا نمیاد نمیاد
اون یکی مرده اسمش امیر:اون زنه منه منم هرجا بخوام میبرمش
ارسلان: پوزخندی زدم و گفتم از کی تا حالا زنه تو شده
امیر:من بخوام میتونم ببرمش تو ام جلو دارم نیستی
ارسلان:فعلا که زنه منه
مرده اسمش مراد:هه اون وقت چطوری
ارسلان: عقدمه
- ۵.۴k
- ۰۷ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط