فریبp32
فریبp32
*خوشحالم که دارو هاتون رو درست مصرف میکنین خانوم ات اگه اینجوری ادامه بدید تقریبا همه مشکل های مغزتون خوب میشه من این بار دوز چنتا از دارو هارو زیاد میکنم لگه رو حال روزمرتون تعثیر گذاشت حتما بهم خبربدین
_چشم دکتر ممنون
ویو لابی بیمارستان
_واو این همه قرص خواب عصاب انقد وظیعتت وخیم نبودا
_چرا هر چقد بیشتر بزرگ میشی بیشتر گستاخ میشی کوک، بعدشم به توچه بعدشم اینجا چیکار میکنی
_نگا منم اومدم قرص بگیرم
_خب مال توعم قرص بی خوابیه بعد من وظیعتم وخیمه
_حالا هر چی میگم نظرت درباره ی شام چیه
_پرونشو کوک
_بچه هام هستن جو گیر
_واسه کی _امشب
ات فک کرد بعد یاد قولی که امشب به سول داده بود افتاد
_سوری امشب نمیتونو قرار دارم
_با مرد ؟ _به تو چه _همینطوری میپرسم کم مونده بیای بزنیم
_وای چقد دلم میخواد _خب پس من جیم بزنم تا نکشتیم باییی
*خانوم، خانوم، خانوم ات
_ها چی من کجام وای خواب بود اه چیه؟
*سول تو بیمارستانه
ات مثل جن دیده ها از جاش پردید و پا چشمای گرد شده گفت
_چی داری میگی چی شده
*ماشین زده بهش
ویو بیمارستان آسٕان
_دکتر دکتر
*شما مادر لی سول هستین
_ارع من مادرشم دخترم کو کجاست
*شکستگی در بدنش نداره فقط به خاطر فرورفتن شیشه ماشین توی شکمش خون زیادی از دست داده
و احتیاج به خون داریم
_وای نه من گروه خونیمO+مال سولA+
_من خون میدم
ات برگشت و به کسی که این حرفو زد نگاه کرد اون کوک بود و اون لحضه اظطراب بدی تو دلش افتاد
_ک...کو
کوک با دکتر رفت و ات نمیدونست الان نگران حال دخترش باشه یا نگران اینکه کوک فهمیده بچه داره
8 ساعت بعد
ات کنار تخت دخترش که روش بیهوش بود وایساده بودو داشت دستشو میکشید رو سر سول و به حرفای پرستارا داشت فکر میکرد
*دیدی جونگ کوک چطوری تو چ وظیعتی اون دختر بچرو اورد اینجا با اینکه ماشین به اونم خورده بود و خودش بیشتر اسیب دیده بود نگران بچه بود
*بعضیا میگن بچه خودشه یادتونه که 7 سال پیش با اون زنه لی ات بود میگن بچه ات سقط شد ولی بعظیا میگن الکی گفته
کوک اومد تو اتاق ات تا دیدتش دستشو گرفتو بردش بیرون
_کوک تو... خوبی؟
_سول بچه منه مگه نه
_نگران نباش بچه تو نیست الانم اگه خوبی برو نزدیک منو دخترم نشو
ات برگشت که بره ولی یهو
*خوشحالم که دارو هاتون رو درست مصرف میکنین خانوم ات اگه اینجوری ادامه بدید تقریبا همه مشکل های مغزتون خوب میشه من این بار دوز چنتا از دارو هارو زیاد میکنم لگه رو حال روزمرتون تعثیر گذاشت حتما بهم خبربدین
_چشم دکتر ممنون
ویو لابی بیمارستان
_واو این همه قرص خواب عصاب انقد وظیعتت وخیم نبودا
_چرا هر چقد بیشتر بزرگ میشی بیشتر گستاخ میشی کوک، بعدشم به توچه بعدشم اینجا چیکار میکنی
_نگا منم اومدم قرص بگیرم
_خب مال توعم قرص بی خوابیه بعد من وظیعتم وخیمه
_حالا هر چی میگم نظرت درباره ی شام چیه
_پرونشو کوک
_بچه هام هستن جو گیر
_واسه کی _امشب
ات فک کرد بعد یاد قولی که امشب به سول داده بود افتاد
_سوری امشب نمیتونو قرار دارم
_با مرد ؟ _به تو چه _همینطوری میپرسم کم مونده بیای بزنیم
_وای چقد دلم میخواد _خب پس من جیم بزنم تا نکشتیم باییی
*خانوم، خانوم، خانوم ات
_ها چی من کجام وای خواب بود اه چیه؟
*سول تو بیمارستانه
ات مثل جن دیده ها از جاش پردید و پا چشمای گرد شده گفت
_چی داری میگی چی شده
*ماشین زده بهش
ویو بیمارستان آسٕان
_دکتر دکتر
*شما مادر لی سول هستین
_ارع من مادرشم دخترم کو کجاست
*شکستگی در بدنش نداره فقط به خاطر فرورفتن شیشه ماشین توی شکمش خون زیادی از دست داده
و احتیاج به خون داریم
_وای نه من گروه خونیمO+مال سولA+
_من خون میدم
ات برگشت و به کسی که این حرفو زد نگاه کرد اون کوک بود و اون لحضه اظطراب بدی تو دلش افتاد
_ک...کو
کوک با دکتر رفت و ات نمیدونست الان نگران حال دخترش باشه یا نگران اینکه کوک فهمیده بچه داره
8 ساعت بعد
ات کنار تخت دخترش که روش بیهوش بود وایساده بودو داشت دستشو میکشید رو سر سول و به حرفای پرستارا داشت فکر میکرد
*دیدی جونگ کوک چطوری تو چ وظیعتی اون دختر بچرو اورد اینجا با اینکه ماشین به اونم خورده بود و خودش بیشتر اسیب دیده بود نگران بچه بود
*بعضیا میگن بچه خودشه یادتونه که 7 سال پیش با اون زنه لی ات بود میگن بچه ات سقط شد ولی بعظیا میگن الکی گفته
کوک اومد تو اتاق ات تا دیدتش دستشو گرفتو بردش بیرون
_کوک تو... خوبی؟
_سول بچه منه مگه نه
_نگران نباش بچه تو نیست الانم اگه خوبی برو نزدیک منو دخترم نشو
ات برگشت که بره ولی یهو
۴.۸k
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.