فریبp33
فریبp33
ات برگشت برع که یهو کوک دستشو گرفت و ات رو کشید تو بغلش و مهکم بغلش
_ولم کن
_هیشششش دو دقیقه جایی نرو انقد پشتتو بهم برنگردون ازش متنفرم
کوک عطر تن ات رو تو ریه هاش پر کرد و ات رو ول کرد
_اگه بچه منه بهم بگو بزار براش پدری کنم قرار نیست ازت عصبانی شم
ات با بغضی که تو چشماش داشت به چشمای کوک نگاه کردو بدون هیچ حرفی رفت
_مثل همیشه چون نمیتونه تصمیم بگیره که حقیقتو بگه یا دروغو سکوت میکنه و فرار میکنه حتی دلم واسه این کارشم تنگ شده بود
ویو ات
عوضی بیشعور اشغال خجالت نمیکشه بهم خیانت میکنه جلو اون همه ادم خرابم میکنه طرف معشوقو میگیره الانم بغلم میکنه ایشششششش شیبال ولی الان باید چیکار کنم بهش حقیقتو بگمیا باز برگردم امریکا؟
*به نظرم حقیقتو بهش بگین خانوم اون پدرشه حق اینو داره که برای سول پدری کنه
_اینجوری فک میکنی چانگ؟
*بله خانوم
کوک رفت جلو و خودشو تو بغل چانگ جا داد
_اگه ترو نداشتم چیکار میکردم؟ ممنون که با اون همه اتفاق بهم خیانت نکردی ترکم نکردی پیشم موندی
چانگ بدون اینکه چیزی بگه ات رو بغل کرد
ما...مان
_جان مامان عزیزم چی میخوای
با...بابا کجاست
_چی؟ اون پرید جلوی ماشین تا نجاتم بده بابام کجاست
ات تعادلشو از دست داد و موقع افتادن چانگ گرفتش
_بابات حالش خوبه نگرانش نباش الانم بگیر به خواب خودت که دیدی دکتر گفت 2 هقته باید استراحت کنی
ات بعد خابوندن سول دوید و رفت سوار ماشینش شد
و زنگ زد به کوک
_عوضیییییییییییییی(عربده ترسناک)
_اخ گوشم چی شده _کدوم گوری هستییییی
_ خونمم
ات گوشی قطع کرد و با سرعت سمت خونه کوک رفت وقتی رسید بدون فک کردنرمز درو زد و وارد شد براش سوال بدوک که چرا هنوز رمز قدیم رو داره اونم رمزی که خودش انتخواب کرده بود
_چ ی شده این عجله خشم واسه چی....
ات عمین که رسید پیش کوک ی سیلی مهکم خابوند تو گوش کوک و باعث شد کوک چند قدمی به عقب بره
_اوه فکم هنوز خیلی قوی
_چرا؟ چرا خودت انداختی جلو ماشین
_چون کم مونده بود ماشینه مسقیم بزنه به سول
_اره درسته ولی _ولی نداره ات توعم بودی همین کارو میکردی
راستش این موضوع فقط ی بهونه بود که ات بیاد پیش کوک عصبانیتش به خاطر این نبود بر عکس ازش ممنون بود ات دلتنگ کوک بودو و این دلتنگی تبدیل شده بود به خشم
ات بدون اینکه چیزی بگه ی بار دیگه کوک رو زد
_انقدر نزن منو درد داره واقعا دستت سنگینه
و با ریختن اولین قطره اشک از چشماش ات اینبار با مشت کوبید تو شکم کوک
ات بعد سیاهو کبود کردن کوک روی مبل نشست
_الان بهتری
_ارع بد زدمت یعنی زیاد زدمت ببخشید
_اشکال نداره بر ای مجازاتم چیز کمیه
ات برگشت برع که یهو کوک دستشو گرفت و ات رو کشید تو بغلش و مهکم بغلش
_ولم کن
_هیشششش دو دقیقه جایی نرو انقد پشتتو بهم برنگردون ازش متنفرم
کوک عطر تن ات رو تو ریه هاش پر کرد و ات رو ول کرد
_اگه بچه منه بهم بگو بزار براش پدری کنم قرار نیست ازت عصبانی شم
ات با بغضی که تو چشماش داشت به چشمای کوک نگاه کردو بدون هیچ حرفی رفت
_مثل همیشه چون نمیتونه تصمیم بگیره که حقیقتو بگه یا دروغو سکوت میکنه و فرار میکنه حتی دلم واسه این کارشم تنگ شده بود
ویو ات
عوضی بیشعور اشغال خجالت نمیکشه بهم خیانت میکنه جلو اون همه ادم خرابم میکنه طرف معشوقو میگیره الانم بغلم میکنه ایشششششش شیبال ولی الان باید چیکار کنم بهش حقیقتو بگمیا باز برگردم امریکا؟
*به نظرم حقیقتو بهش بگین خانوم اون پدرشه حق اینو داره که برای سول پدری کنه
_اینجوری فک میکنی چانگ؟
*بله خانوم
کوک رفت جلو و خودشو تو بغل چانگ جا داد
_اگه ترو نداشتم چیکار میکردم؟ ممنون که با اون همه اتفاق بهم خیانت نکردی ترکم نکردی پیشم موندی
چانگ بدون اینکه چیزی بگه ات رو بغل کرد
ما...مان
_جان مامان عزیزم چی میخوای
با...بابا کجاست
_چی؟ اون پرید جلوی ماشین تا نجاتم بده بابام کجاست
ات تعادلشو از دست داد و موقع افتادن چانگ گرفتش
_بابات حالش خوبه نگرانش نباش الانم بگیر به خواب خودت که دیدی دکتر گفت 2 هقته باید استراحت کنی
ات بعد خابوندن سول دوید و رفت سوار ماشینش شد
و زنگ زد به کوک
_عوضیییییییییییییی(عربده ترسناک)
_اخ گوشم چی شده _کدوم گوری هستییییی
_ خونمم
ات گوشی قطع کرد و با سرعت سمت خونه کوک رفت وقتی رسید بدون فک کردنرمز درو زد و وارد شد براش سوال بدوک که چرا هنوز رمز قدیم رو داره اونم رمزی که خودش انتخواب کرده بود
_چ ی شده این عجله خشم واسه چی....
ات عمین که رسید پیش کوک ی سیلی مهکم خابوند تو گوش کوک و باعث شد کوک چند قدمی به عقب بره
_اوه فکم هنوز خیلی قوی
_چرا؟ چرا خودت انداختی جلو ماشین
_چون کم مونده بود ماشینه مسقیم بزنه به سول
_اره درسته ولی _ولی نداره ات توعم بودی همین کارو میکردی
راستش این موضوع فقط ی بهونه بود که ات بیاد پیش کوک عصبانیتش به خاطر این نبود بر عکس ازش ممنون بود ات دلتنگ کوک بودو و این دلتنگی تبدیل شده بود به خشم
ات بدون اینکه چیزی بگه ی بار دیگه کوک رو زد
_انقدر نزن منو درد داره واقعا دستت سنگینه
و با ریختن اولین قطره اشک از چشماش ات اینبار با مشت کوبید تو شکم کوک
ات بعد سیاهو کبود کردن کوک روی مبل نشست
_الان بهتری
_ارع بد زدمت یعنی زیاد زدمت ببخشید
_اشکال نداره بر ای مجازاتم چیز کمیه
۳۱۴
۱۱ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.