فریبp35
فریبp35
که یهو
یکی از پشت ات رو بغل کرد
_نمک نریز بیا بشین
*چه خوبم میفهمی منم _کیه ک برادر کلاهبردارشو نشناسه
*اینجوری نگو ناراحت میشم(برادر ناتنی ات )
_کاری من ب ی مشکلی بر خوردم
*بگو باز چیکار کرد یولی اول بگو سول چطوره اخریب بار وقتی دیدمش که اولین بار میدیدم
_سولم خوبه بزر شده خیلیم خوشگل شده خب داشتم میگفتم یادته بعد مرگ سیبل همه چیش مال من شد الان همه چیشو تقریبا برگردونده به نام خودم میشه پولاشو بالا بکشی و به نام من بزنی 10 میلیارد وون بهت میدم
*اوکیش میکنم نگران نباش
30 دقیقه ای گذشته بود که کاری به ات نگاه کرد و گفت
*زندگی به انوان ی مادر سینگل چطوری میگذره؟
_برای من خوبه ولی برای سول نه ی هفته دیگه تولدشه و برای کادو تولد باباشو میخواد و من نویدونم باید چیکار کنم
*فقط برو به کوک بگو اون پدر سوله باید براش پدری کنه هرچقدم ادم کثافتی باشه بازم پدر سوله و حق اینو دارع که اینو بدونه
یعد حرفای کاری ات به قکر فرو رفت واقعا باید این کارو میکرد اگه این کارو میکرد و کوک بچشو ازش میگرفت چی؟ اگه ول رو قبول نمیکرد چی و دوباره هزاران سوال تو ذهن ات جاری یافتن
مدتی گذشته بود که یهو ی دسته ادم اومدن پیش ات
🐥به، ببین کی اینجاس
🐱بلاخره بعد چند سال اینجا دیدیمت چقد خوب
ات با میلای حه ری یونگی یکم گپ زدن ات از جاش پا شد و گفت
_من باید برم دیر وقته
میلای؟ یکم دیگه بمون کسی رو نداری که منتظرت باشه
_راستش برعکسه اونی یه فرشته کوچولو تو خونه منتظرمه
ات این حرفو زد و از اونجا رفت و بقیه درگیر این حرف ات شدن
ات رسید به خونه لباساشو عوض کرد و رفت تو اتاق سول و کنار دخترش درازکشیدو شروع به انالیز کردن تک تک نقاط صورتش کرد سول بینی گردی مثل پدرش چشمای بزرگ ولی گربه ای شکل با صوتی گردو پوست تقریبا سفیدی داشت و موهای موج دار قهوه ای رنگش دل ادمو میبرد ات همیشه محو زیبایی سول میشه وقتی باهاش حرف میزنه انگار داره با ساید کوچولوی کوک حرف میزنه و این باعث میشه بیشتر دلتنگ کوک بشه
ات همینجوری که داشت به سول نگاه میکرد ناگهان شروع کرد اروم به اشک ریختن ات حتی ی صدای کوچولوهم درنمیاورد تا سول بیدار نشه ولی خب بیدار شد سول چشماشو باز کرد و به مادرش خیرع شد با اون دستای کوچولوش اشکال مامانشو پاک کرد و خودشو تو بغل مامانش جا دادو ات مهکم سول رو بغل کرد و دیگه هیچ اشکی نریخت
که یهو
یکی از پشت ات رو بغل کرد
_نمک نریز بیا بشین
*چه خوبم میفهمی منم _کیه ک برادر کلاهبردارشو نشناسه
*اینجوری نگو ناراحت میشم(برادر ناتنی ات )
_کاری من ب ی مشکلی بر خوردم
*بگو باز چیکار کرد یولی اول بگو سول چطوره اخریب بار وقتی دیدمش که اولین بار میدیدم
_سولم خوبه بزر شده خیلیم خوشگل شده خب داشتم میگفتم یادته بعد مرگ سیبل همه چیش مال من شد الان همه چیشو تقریبا برگردونده به نام خودم میشه پولاشو بالا بکشی و به نام من بزنی 10 میلیارد وون بهت میدم
*اوکیش میکنم نگران نباش
30 دقیقه ای گذشته بود که کاری به ات نگاه کرد و گفت
*زندگی به انوان ی مادر سینگل چطوری میگذره؟
_برای من خوبه ولی برای سول نه ی هفته دیگه تولدشه و برای کادو تولد باباشو میخواد و من نویدونم باید چیکار کنم
*فقط برو به کوک بگو اون پدر سوله باید براش پدری کنه هرچقدم ادم کثافتی باشه بازم پدر سوله و حق اینو دارع که اینو بدونه
یعد حرفای کاری ات به قکر فرو رفت واقعا باید این کارو میکرد اگه این کارو میکرد و کوک بچشو ازش میگرفت چی؟ اگه ول رو قبول نمیکرد چی و دوباره هزاران سوال تو ذهن ات جاری یافتن
مدتی گذشته بود که یهو ی دسته ادم اومدن پیش ات
🐥به، ببین کی اینجاس
🐱بلاخره بعد چند سال اینجا دیدیمت چقد خوب
ات با میلای حه ری یونگی یکم گپ زدن ات از جاش پا شد و گفت
_من باید برم دیر وقته
میلای؟ یکم دیگه بمون کسی رو نداری که منتظرت باشه
_راستش برعکسه اونی یه فرشته کوچولو تو خونه منتظرمه
ات این حرفو زد و از اونجا رفت و بقیه درگیر این حرف ات شدن
ات رسید به خونه لباساشو عوض کرد و رفت تو اتاق سول و کنار دخترش درازکشیدو شروع به انالیز کردن تک تک نقاط صورتش کرد سول بینی گردی مثل پدرش چشمای بزرگ ولی گربه ای شکل با صوتی گردو پوست تقریبا سفیدی داشت و موهای موج دار قهوه ای رنگش دل ادمو میبرد ات همیشه محو زیبایی سول میشه وقتی باهاش حرف میزنه انگار داره با ساید کوچولوی کوک حرف میزنه و این باعث میشه بیشتر دلتنگ کوک بشه
ات همینجوری که داشت به سول نگاه میکرد ناگهان شروع کرد اروم به اشک ریختن ات حتی ی صدای کوچولوهم درنمیاورد تا سول بیدار نشه ولی خب بیدار شد سول چشماشو باز کرد و به مادرش خیرع شد با اون دستای کوچولوش اشکال مامانشو پاک کرد و خودشو تو بغل مامانش جا دادو ات مهکم سول رو بغل کرد و دیگه هیچ اشکی نریخت
۲.۹k
۱۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.