half brother فصل ۲ part : ۶۳

اون لعنتی کدوم گوریه
گرتا حالا توی آغوش چلسی بود توی افکارم غرق بودم و حتی نشنیدم که اون ها به هم چی گفتند
کلارا غذا رو آورد و گرتا به کمکش رفت گرتا دوباره وارد اتاق ناهارخوری شد و ظروف نقره رو جلوی هر کدوممون گذاشت
اون خیلی عصبی شده بود و قاشق ها و چنگال ها از دستش سر میخوردند و تلق تلق میکردند
میخواستم سربه سرش بزارم و ازش بپرسم از کی شروع به نواختن موسیقی پرکاشن با قاشق کرده اما بیخیالش شدم
وقتی که اون بالاخره نشست نامجون پرسید:
" خوب بچه ها چطور همدیگرو ملاقات کردید ? "
وقتی که چلسی توضیح داد که ما توی مرکز بچه های بی سرپرست باهم آشنا شدیم
گرتا برای اولین بار به من نگاه کرد بعد از اون دوباره به بشقابش خیره شد
وقتی چلسی خم شد و منو بوسید دیدم که گرتا نگاهم می کرد از حالت چهره اش قلبم به درد اومد
موضوع به سمت مادرم عوض شد و گرتا باز هم کماکان به خیره شدن روی بشقابش تاکید داشت
تاوقتی که چلسی ازش پرسید
@ من توی نیویورک سیتی زندگی میکنم گرتا تو کجا زندگی میکنی؟
در واقعا من به خاطر مراسم چند روزی مرخصی دارم و به شهر اومدم
من نه!! باید میگفتی ما
کاش یک دوربین داشتم و از چهره ی درهم رفته ی گرتا زمانی که چلسی بهش گفت برای دیدنش به نیویورک سیتی می ریم عکس می گرفتم
اوضاع بازم آروم شده و وقتی گرتا هواسش به من نبود بهش نگاه میکردم و وقتی نگاهمو شکار کرد دوباره حواسمو به غذام دادم
چلسی گفت : جونگکوک هیچوقت به من نگفته بودکه یه خواهر خونده داره
مطمئن نیستم که کی این کلمه و از مغز پوکش درآورده و اختراع کرده وگرنه حتما به خدمتش می رسیدم
سارا گفت" جونگکوک وقتی که اونها نوجوون بودن برای مدتی کوتاهی با مازندگی کرد"
گرتا هنوز با خودش مبارزه می کرد که به من نگاه نکنه
سارا به گرتا نگاه کرد و گفت :
"اونا زمان زیادی رو کنار هم نداشتن"
او هنوز پایین رو نگاه میکرد و حرف های مادرش را نه تایید و نه رد نمیکرد
چی میشد اگر اون حرف های مادرش رو انکار می کرد و به هر چی بینمون اتفاق افتاده بود اعتراف می کرد
برای یک لحظه مثل قدیم شروع کردم به طعنه زدن تا توجهش رو به خودم جلب کنم
‌جونگکوک: این حقیقت داره گرتا؟
اون پریشون به نظر میرسید: چی حقیقت داره؟
من ابروهامو بالا بردم
صورتش سخت و محکم شد وچشم هاش بهم هشدار دادن که گذشته رو یادآور نشم
جونگکوک :اینکه ما با هم تایمی رو سپری نکردیم ؟
بلاخره گفت: نه ماهم زمان خودمون رو داشتیم
زمزمه وار گفتم : آره داشتیم
صورتش سرخ شده بود هیجان زده اش کرده بودم
سعی کردم با روشن کردن موتورش از اون حالت محافظه کارانش بیرون بکشمش
جونگکوک : تو قبلا منو چی صدا میزدی ؟
گرتا: "منظورت چیه؟"

خب اینم از پارت هدیه لایک و کامنت بزارید حمایت کنید یادتون نره
دیدگاه ها (۲۶)

half brother فصل ۲ part : ۶۴

half brother فصل ۲ part : 65

half brother فصل ۲ part : ۶۲

half brother فصل ۲ part : ۶۱

قلب سیاه نشان سرخ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط