دورت حصار می کشم از ترس دیدنتمی ترسم از کسی که بیاید به چیدن...

می روم، آن روز بارانی ،فراموشم که نیستموج در دریای توفانی ، ...

چشمهایش چه گوشه ای داردبی مدادی که حرفه ی زنهاستمثل گل کاغذی...

زیباست ، فقط مرا صدا ڪردن ها...ازهر چه به جز عشق رها ڪردن ه...

دو ستاره به گوش هایش داشتدستبندش ، دونیمه از یک ماهگردن آویز...

آمدم تازه - رسیدم به زمستان شماگذرم کاش نمی خورد به توفان شم...

‍ نشستم روزها چون کفتر جلدی سر بامشبه امیدی که پابندم کند در...

آسمانت چه قدر بارانی !روزهایت چه قدر کوتاه اند !مانده ام! چه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط