فیک کوک
فیک کوک
Part.15
ذهن کوک
چقدر موهاش نرمههه بخدا اگه بزارم
موهاشو کوتاه کنه از حموم اومدیم
بیرون و آماده شدیم بریم فرودگاه
رفتیم و نشستیم توی هواپیما راه
افتادیم خوابم گرفته بود و سرم رو
روی شونه ی کوک خوابم برد با
صدای کوک از خواب بیدار شدم
بیدار شووووو رسیدیم پاشدم
چمدون ها رو گرفتیم و رفتیم خونه
کوک روی تختش ولو شدم و خوابم
برد فردا صبح توی بغل کوک بیدار
شدم خیلی حس خوبی داشت
نمیخواستم بلند شم که با گرمی ای
روی لبم بیدار شدم جونگ کوک بود
بغلش کردم و گفت:نمی خوای پاشی
بانی کوچولو؟ گفتم :چرا الان پا
میشم رفتم سمت دستشویی کارای
لازم رو انجام دادم بالم لب توت
فرنگیم رو زدم و رفتم پایین جونگ
کوک داشت صبحانه درست میکرد
رفتم پیشش و تا منو دید فاز آشپزی
گرفت یهو اومد آویشن بریزه که
درش باز شد و همش ریخت (قیافه
ا/ت😐)ا/ت:جونگ کوک/:
کوک:.......
غذا ریختم دور و مشغول تمیز کردن گاز شدم
کوک:اصلا به من چه مشکل از درش
بود اصلا باید میرفتم اجوما درست کنه مشکل از منه که می خواستم
دست پخت منو بخوری (غر های بانی ای)
ا/ت:خیلی خب اصلا تقصیر تو نبود
کوک:(خنده ی بانی ای)
بعد هزار سال تمیزکاری اجوما میز رو
چید و شروع کردیم به خوردن
ا/ت:جونگ کوکییی (کیوت)
کوک:هوم (دهن پر)
ا/ت:میشه امروز بریم بیرون
کوک:امممم
ا/ت:تروخدااا (کیوت)
کوک:باشه
ا/ت:پریدم بغلش و بوس بارونش کردم یه گاز از لپش گرفتم و فرار کردم
کوک:عهههههه وایسا ببیتم (خنده بانی ای)
ا/ت:نههههه (در حال دوییدن)
کوک بالاخره ا/ت رو گرفت و افتاد
روش شروع کرد به قلقلک دادن ا/ت
ا/ت: کوک.... ولم .....کن.....نفسم گرفت (در حال جر خوردن از خنده)
می خوام داستان رو کمی غمگین کنم نظرتون؟
بچه ها من برای 150 تایی شدنمون 3 یا 5 پارت میزارم ولی الان میزارم چون نتم داره تموم میشه
#jungkookweloveyou
Part.15
ذهن کوک
چقدر موهاش نرمههه بخدا اگه بزارم
موهاشو کوتاه کنه از حموم اومدیم
بیرون و آماده شدیم بریم فرودگاه
رفتیم و نشستیم توی هواپیما راه
افتادیم خوابم گرفته بود و سرم رو
روی شونه ی کوک خوابم برد با
صدای کوک از خواب بیدار شدم
بیدار شووووو رسیدیم پاشدم
چمدون ها رو گرفتیم و رفتیم خونه
کوک روی تختش ولو شدم و خوابم
برد فردا صبح توی بغل کوک بیدار
شدم خیلی حس خوبی داشت
نمیخواستم بلند شم که با گرمی ای
روی لبم بیدار شدم جونگ کوک بود
بغلش کردم و گفت:نمی خوای پاشی
بانی کوچولو؟ گفتم :چرا الان پا
میشم رفتم سمت دستشویی کارای
لازم رو انجام دادم بالم لب توت
فرنگیم رو زدم و رفتم پایین جونگ
کوک داشت صبحانه درست میکرد
رفتم پیشش و تا منو دید فاز آشپزی
گرفت یهو اومد آویشن بریزه که
درش باز شد و همش ریخت (قیافه
ا/ت😐)ا/ت:جونگ کوک/:
کوک:.......
غذا ریختم دور و مشغول تمیز کردن گاز شدم
کوک:اصلا به من چه مشکل از درش
بود اصلا باید میرفتم اجوما درست کنه مشکل از منه که می خواستم
دست پخت منو بخوری (غر های بانی ای)
ا/ت:خیلی خب اصلا تقصیر تو نبود
کوک:(خنده ی بانی ای)
بعد هزار سال تمیزکاری اجوما میز رو
چید و شروع کردیم به خوردن
ا/ت:جونگ کوکییی (کیوت)
کوک:هوم (دهن پر)
ا/ت:میشه امروز بریم بیرون
کوک:امممم
ا/ت:تروخدااا (کیوت)
کوک:باشه
ا/ت:پریدم بغلش و بوس بارونش کردم یه گاز از لپش گرفتم و فرار کردم
کوک:عهههههه وایسا ببیتم (خنده بانی ای)
ا/ت:نههههه (در حال دوییدن)
کوک بالاخره ا/ت رو گرفت و افتاد
روش شروع کرد به قلقلک دادن ا/ت
ا/ت: کوک.... ولم .....کن.....نفسم گرفت (در حال جر خوردن از خنده)
می خوام داستان رو کمی غمگین کنم نظرتون؟
بچه ها من برای 150 تایی شدنمون 3 یا 5 پارت میزارم ولی الان میزارم چون نتم داره تموم میشه
#jungkookweloveyou
۷.۱k
۲۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.